منوی اصلی
حیات تمدنی ایران متأثر از تنش آبی؛ آیندهای که پیشخیز آن آغاز شده است
- نمایش از دوشنبه, 20 آبان 1404 07:43
- دسته: مقالات
- بازدید: 0

ایران امروز در برابر بحرانی قرار گرفته که نهتنها منابع زیستی، بلکه بنیادهای تمدنی آن را تهدید میکند. بحران آب دیگر یک مسئله بخشی یا زیستمحیطی نیست، بلکه به مرحلهای رسیده است که استمرار حیات در پهنه فلات مرکزی و انسجام سرزمینی کشور را در معرض تهدید قرار داده است. سیاستهای گذشته با رویکردی مهندسیمحور و بخشی از درک محدودیتهای بومشناختی و نیازها و مسیرهای توسعهای ایران بازماندهاند و نتیجه آن، خشکی گسترده، فروپاشی زیستپذیری و تضعیف پیوند انسان با این سرزمین بوده است.
نماد این مسئله که از لحاظ زمانی از کل کشور جلوتر است و بهصورت یک صورتمسئله محلی، اما راهحل آن برای کل کشور قابل استفاده است، رودخانه زایندهرود است.
زایندهرود بهعنوان یک رودخانه تمدنی، آیینهای است از ناکامی سیاستهای گذشته در مدیریت یکپارچه آب و نمادی از آیندهای است که چه خوب باشد یا چه بد، میتواند برای دیگر حوضههای کشور نیز مقیاسپذیر و قابل تکرار باشد.
مقاله حاضر، با نگاهی کلنگر و آیندهپژوه به تحلیل روندهای فرسایشی منابع آبی، مهاجرتهای اقلیمی خاموش و تأثیر آنها بر آینده جمعیتی، اقتصادی و امنیت ملی ایران میپردازد و با تکیه بر مفهوم حکمرانی سرزمینی، ضرورت عبور از مدیریت سنتی منابع آب و ورود به چارچوبی چندسطحی، مشارکتی و اکولوژیک مطرح میشود.
در پایان، تأکید میشود علیرغم وضعیت بحرانی، فرصت بازاندیشی هنوز باقی است و اگر نگاهی تمدنی، عادلانه و پایدار بر سیاستهای آبی کشور حاکم شود و همچنین چشماندازی ملی و همتی تاریخی شکل گیرد، آینده را هنوز میتوان بازنویسی کرد.
آب بهمثابه مسئله تمدنی
ایران، سرزمینی باستانی با تمدنی چند هزار ساله، همواره حیات خود را در پیوندی تنگاتنگ با آب تعریف کرده است. اگر تمدن را مجموعهای از نهادها، سازهها، فرهنگ و نظم اجتماعی بدانیم، آنگاه آب را باید عنصر زیرساختی آن دانست؛ عنصری که سازنده مفهوم اجتماع، اقتصاد و زیستپذیری است، اما امروز، این عنصر حیاتبخش، خود در معرض زوال است و بدون آن، پیکره حیات تمدنی ایران در حال فروپاشی آرام است.
در طول تاریخ، ایرانیان با آب زندگی کردهاند، نه با فراوانیاش، بلکه با درک دقیقِ کمیابیاش. سامانههای قنات، فرهنگ نذر آب، نظام تقسیم سنتی آب میان کشاورزان و جایگاه آب در ادبیات و دین، همه گواهِ درک عمیق تاریخی ایرانیان از ارزش این گوهر کمیاباند، اما امروز، آن عقلانیت آبی تاریخی جای خود را به مصرفگرایی، توسعه ناموزون و ساختارهای ناکارآمد نهادی داده است.
دیگر نمیتوان بحران آب را در چارچوبهای رایج فنی یا حتی محیطزیستی محدود کرد. آنچه اکنون با آن مواجهیم، بحرانی است که به درون رگهای تمدن ایرانی نفوذ کرده است و شریانهای آن را میخشکاند. فراتر از کمبود آب، با پدیدهای روبهرو هستیم که میتوان آن را «تنش تمدنی ناشی از بحران آب» نامید. این تنش، نهتنها سکونتگاهها را تهدید میکند، بلکه هویت سرزمینی، انسجام اجتماعی و چشمانداز توسعه ملی را نیز در معرض خطر قرار داده است.
از زایندهرود خشکیده تا دریاچه ارومیه تبخیرشده، از دشتهای ترکخورده تا قناتهای متروک، همه و همه بر این حقیقت تلخ صحه میگذارند که ما در حال از دست دادن بنیادیترین بنیان زندگی هستیم. اگر آب از دل تمدن ایران بیرون رود، نهفقط طبیعت که تاریخ نیز دچار گسست خواهد شد.
۲. تابلوهای هشدار: علائم بحران فراگیر در پهنه ایران
بحران آب در ایران دیگر یک هشدار خاموش یا یک تهدید دور نیست، بلکه با صدایی بلند و نافذ، در همه جای سرزمین ما به گوش میرسد. این هشدارها را میتوان در زمینهای ترکخورده دشتها، در پایین رفتن هر روزه سطح آبهای زیرزمینی، در فرونشست تدریجی زمینهای کشاورزی و در نابودی تدریجی تالابها شنید. فریادی تلخ که طبیعت در سکوتش ناباورانه به گوش ما میرساند.
۱.۲ سرانه آب تجدیدپذیر؛ سقوطی بیسابقه
نگاهی به آمارها و دادههای رسمی، بهروشنی بیانگر عمق بحران است. در کمتر از پنج دهه، سرانه آب تجدیدپذیر ایران از بیش از ۴۵۰۰ مترمکعب به حدود ۱۰۰۰ مترمکعب کاهش یافته است؛ این کاهش بیش از ۷۵ درصد است و ایران را در زمره کشورهایی با «تنش شدید آبی» قرار داده است. این رقم هشداردهنده، تنها یک عدد نیست، بلکه نمایانگر تغییرات اساسی در ظرفیت حیات و توسعه کشور است. محدود شدن منابع آبی، به معنای محدود شدن امکان کشاورزی، صنعت، زندگی شهری و حتی پایداری اکوسیستمهاست.
۲.۲ فرونشست زمین؛ زمین در حال فرو ریختن است
فرونشست زمین یکی از واضحترین و نگرانکنندهترین علائم بحران آب است. برداشت بیرویه و بدون کنترل از سفرههای زیرزمینی، باعث شده زمین در بسیاری مناطق بهآرامی، اما پیوسته فروبریزد؛ فرونشستی که نهتنها خسارات جبرانناپذیری به زیرساختهای شهری، صنعتی و کشاورزی وارد میکند، بلکه پیامدهای زیستمحیطی و ایمنی جانی را به همراه دارد. شهرهای بزرگ ایران همانند تهران، اصفهان با سرعت درگیر این پدیده هستند و هر روز بر شدت و گستردگی آن افزوده میشود.
۳.۲ تالابهای در حال مرگ؛ سوگ طبیعت ایران
تالابها، بهعنوان منابع حیاتی آب، زیستگاههای ارزشمند حیاتوحش و تنظیمکنندههای طبیعی اقلیم، در بسیاری نقاط ایران با خطر نابودی مواجهاند. تالابهایی مانند هامون، انزلی، گاوخونی و بختگان هرکدام داستانی غمانگیز از کاهش آب، خشکی و تخریب زیستگاهها روایت میکنند. این نابودی نهتنها تنوع زیستی را تهدید میکند، بلکه الگوهای آب و هوا را نیز دچار اختلال میسازد و زندگی میلیونها انسان را بهویژه در مناطق پیرامونی تالابها در معرض خطر قرار میدهد.
۴.۲ کاهش کیفیت آب؛ تهدیدی خاموش اما مرگبار
علاوه بر کمّیت، کیفیت آب نیز بهشدت رو به افول است. آلودگیهای صنعتی، کشاورزی و شهری به منابع آبی فشار مضاعفی وارد میکنند. آب آلوده، علاوه بر ایجاد مشکلات بهداشتی، قابلیت استفاده برای کشاورزی و صنعت را کاهش میدهد و چالشهای تازهای برای مدیریت منابع ایجاد میکند.
۵.۲ مهاجرت خاموش؛ ترک سرزمین به دلیل کمآبی
یکی دیگر از تابلوهای هشدار، مهاجرت خاموش و خزنده مردم از مناطق روستایی و خشکشده است. کاهش منابع آبی، زندگی کشاورزان و روستانشینان را غیرممکن کرده و آنان را ناچار به ترک دیار خود و جستوجوی زندگی در شهرها کرده است. این مهاجرتهای گسترده، ضمن تهی کردن دشتها و روستاها، فشار مضاعفی بر شهرهای مقصد وارد میآورد.
۶.۲ چشمانداز زیستپذیری ایران؛ خط قرمز پیشرو
تمام این علائم و نشانهها، یک پیام روشن دارند: زیستپذیری ایران، بهویژه در فلات مرکزی در معرض تهدیدی جدی قرار دارد. اگر این روندها ادامه یابد، آیندهای که از آن سخن میگوییم، دیگر محقق نخواهد شد؛ سرزمینی خشک، بیحاصل و پر از چالشهای اجتماعی و اقتصادی.
۳. زایندهرود؛ اولین مهره دومینوی تخریب حیات سرزمینی ایران
زایندهرود با طولی حدود ۴۰۰ کیلومتر، یکی از مهمترین رودخانههای فلات مرکزی ایران است که از کوههای زاگرس سرچشمه میگیرد و در نهایت به تالاب گاوخونی میریزد. این رودخانه بیش از یک منبع آب ساده، نمادی تمدنی است که پیوندی دیرینه میان مردم، فرهنگ و طبیعت منطقه رقم زده است. تمدن و فرهنگ ایجادشده در این منطقه بهواسطه این رودخانه بسترساز تمدنی تأثیر بسیاری در تمدن سازی در ایران داشته است.
۱.۳ جایگاه تاریخی و تمدنی زایندهرود
از دوران باستان، زایندهرود محور اصلی سکونت و توسعه شهری در مرکز ایران بوده است. شهر تاریخی اصفهان که از دیرباز به «نصف جهان» معروف است و بسیاری از شهرهای حاشیه رودخانه، وجود خود را مرهون این رودخانه میدانند. باغهای تاریخی بهعنوان یک الگوی باغ شهر، سازههای آبی مانند سیوسه پل و پل خواجو و نظام سنتی کشاورزی و توسعه فنّاوریها تحت عناوین مختلف پیرامون این رود همه نشانگر نقش محوری زایندهرود در شکلگیری هویت فرهنگی و اقتصادی و دانشی منطقهاند.
در دورههای مختلف تاریخی، مدیریت آب زایندهرود با استفاده از سامانههای سنتی همچون قناتها و آبانبارها، چرخش زندگی اجتماعی را تضمین کرده است. این مدیریت پایدار، نمونهای از تعامل هماهنگ انسان با طبیعت در شرایط کمآبی بوده است.
۲.۳ بازتابهای اجتماعی و فرهنگی بحران زایندهرود
خشکی زایندهرود نهتنها پیامدهای زیستمحیطی، بلکه تبعات اجتماعی و فرهنگی گستردهای نیز داشته است. کشاورزان سنتی که سالها با این رود زندگی کردهاند، زمینهایشان را ترک کردهاند و این مهاجرت خاموش، با از بین رفتن روستاها، تخریب شبکههای اجتماعی محلی و فراموشی دانشهای بومی همراه بوده است.
شهر اصفهان بهعنوان یکی از قطبهای فرهنگی و تاریخی ایران، با چالشهای جدیدی روبهرو شده است که ریشه در بحران آب دارد؛ افزایش جمعیت، فشار بر منابع و همچنین نگرانی از نابودی میراث تاریخی ناشی از تغییرات اقلیمی و زیستمحیطی.
۳.۳ ناکارآمدی سیاستهای گذشته و نیاز به حکمرانی یکپارچه حوضه
تجارب چند دهه اخیر نشان میدهد سیاستهای مدیریت آب زایندهرود عمدتاً بخشی و کوتاهمدت بودهاند. فقدان هماهنگی میان نهادهای مختلف، اولویت دادن به پروژههای مهندسی بزرگ بدون در نظر گرفتن پیامدهای زیستمحیطی و اجتماعی و ضعف در مشارکت جوامع محلی، بحران زایندهرود را تشدید کرده است. بهطور خاص، انتقالهای آب بین حوضهای بدون مطالعات جامع اثرات بلندمدت، تعادل طبیعی اکوسیستم را بر هم زده و شرایطی پدید آورده که پیامدهای آن تنها محدود به زایندهرود نیست، بلکه تهدیدی برای کل فلات مرکزی ایران محسوب میشود.
۴. مهاجرت اقلیمی و تخلیه خاموش سرزمین
آب نهتنها عنصری زیستی است، بلکه اساس تداوم جمعیت و استمرار زندگی در هر سرزمینی محسوب میشود. در ایران که از دیرباز بر پایه کشاورزی، فرهنگ روستایی و زندگی در پهنههای کمآب شکل گرفته است، کاهش منابع آبی پیامدهای فراتر از کاهش مصرف دارد؛ پیامدهایی که اساس سکونت و انسجام اجتماعی را به چالش میکشند.
۱.۴ پدیده مهاجرت اقلیمی؛ یک بحران خاموش و خزنده
مهاجرت اقلیمی به جابهجایی اجباری یا اختیاری جمعیت از مناطق خشک یا در حال خشک شدن به مناطق با منابع آبی بهتر گفته میشود. در ایران، این روند بهصورت تدریجی و بیسروصدا در حال وقوع است، اما پیامدهای آن میتواند بسیار عمیق و گسترده باشد.
روستاهای زیادی در استانهایی چون سیستان و بلوچستان، خوزستان، یزد، کرمان و بهویژه دشتهای مرکزی مانند اصفهان و چهارمحال و بختیاری، در سالهای اخیر با کاهش شدید منابع آب مواجه شدهاند. مردم این مناطق که عمدتاً کشاورز و دامدار بودهاند، بهناچار زمینهای خود را رها کردهاند و به شهرهای بزرگ یا حاشیه آنها کوچ کردهاند.
این مهاجرتها نهتنها باعث تخلیه تدریجی و خاموش روستاها شده، بلکه به ایجاد «حاشیهنشینیهای جدید» در کلانشهرها منجر شده است؛ جوامعی که اغلب فاقد خدمات پایه و فرصتهای اقتصادی هستند و در آنها محرومیت و تنشهای اجتماعی افزایش مییابد.
۲.۴ پیامدهای جمعیتی و اقتصادی مهاجرت اقلیمی
از دست رفتن جمعیت در دشتها و روستاهای مرکزی، آسیب مستقیم به تولیدات کشاورزی و امنیت غذایی کشور وارد میکند. زمینهایی که زمانی محل تولید غلات، میوهها و سبزیجات بودهاند، اکنون بدون استفاده رها میشوند و بهمرور به مناطق غیرقابل کشت تبدیل میشوند. از سوی دیگر، افزایش بیرویه جمعیت در شهرهای بزرگ، فشار مضاعفی بر زیرساختهای آب، فاضلاب، بهداشت و خدمات شهری وارد میآورد. این فشارها موجب گسترش فقر، بیکاری و مشکلات اجتماعی میشود که میتواند در نهایت به ناآرامیهای اجتماعی و سیاسی دامن زند.
۳.۴ تخلیه حافظه تاریخی و فرهنگی
هر روستایی که خالی میشود نهتنها چند خانوار، بلکه بخشی از دانش بومی، سنتهای کشاورزی، زبانهای محلی و هویت فرهنگی ایران نیز از دست میرود. این تخلیه خاموش، تهدیدی برای تنوع فرهنگی و تاریخی کشور است و زخم عمیقی بر کالبد تمدنی ایران میزند.
۴.۴ چالشهای شهرهای مقصد مهاجران
شهرهایی مانند تهران، اصفهان، مشهد و کرج بهعنوان مقصد اصلی مهاجرت اقلیمی، خود با محدودیت شدید منابع آب روبهرو هستند. افزایش جمعیت بدون برنامهریزی دقیق، باعث تشدید بحران آبی و افزایش هزینههای تأمین آب میشود. شهرها در معرض خطر توسعه ناهمگون، رشد حاشیهنشینی و نابسامانیهای زیستمحیطی قرار میگیرند که خود معضلات تازهای را بر ساختارهای مدیریتی و اجتماعی کشور تحمیل میکنند.
۵.۴ آینده مهاجرت اقلیمی در ایران
بر اساس پیشبینیهای علمی و دادههای اقلیمی، اگر روند کنونی کاهش منابع آب ادامه یابد، در دو دهه آینده میلیونها نفر ممکن است مجبور به ترک سکونتگاههای خود شوند. این تغییرات جمعیتی گسترده، ساختار جمعیتی و اقتصادی کشور را دگرگون خواهد کرد و چالشهای پیچیدهای در زمینه امنیت، توسعه پایدار و انسجام ملی پدید میآورد.
۵. چرا رویکردهای گذشته شکست خوردند؟
بحران آب در ایران، حاصل دههها سیاستگذاری، مدیریت و توسعه نامتناسب با شرایط بومشناختی و اجتماعی کشور است. بررسی علل ناکارآمدی رویکردهای گذشته، کلید فهم بحران کنونی و باز کردن مسیر اصلاحات بنیادین است.
۱.۵ نگاه مهندسیمحور و تمرکزگرایی
مدیریت آب در ایران عمدتاً سختافزاری و مهندسیمحور بوده است؛ ساخت سدهای بزرگ، انتقالهای میان حوضهای، کانالکشیها و پروژههای زیرساختی که بهجای حل مسئله، گاه آن را پیچیدهتر کردهاند. این رویکرد باعث شده مسائل زیستمحیطی، اجتماعی و اقتصادی به حاشیه رانده شوند.
تمرکز قدرت در دست نهادهای محدود و عدم توزیع مسئولیت میان سطوح محلی و منطقهای، باعث شده تصمیمات در چارچوب بخشی و بدون مشارکت ذینفعان واقعی گرفته شود. این تمرکزگرایی، انعطافپذیری و پاسخگویی به تغییرات محیطی را کاهش داده است.
۲.۵ ناهماهنگی نهادی و سیاستگذاریهای متضاد
ساختارهای متعدد و گاه متضاد مدیریتی در حوزه آب، موجب ناهماهنگیهای گسترده شدهاند. وزارت نیرو، وزارت جهاد کشاورزی، سازمان حفاظت محیط زیست، شرکتهای آب منطقهای و نهادهای محلی هرکدام اهداف و اولویتهای خود را دارند که بهندرت بهصورت یکپارچه مدیریت میشوند. این پراکندگی نهادی باعث تکرار تلاشها، هزینههای اضافی و تضاد در سیاستها شده است؛ مثلاً گسترش کشتهای آببر، درحالیکه سیاستهای احیای منابع آب دنبال میشود، یا توسعه صنایع پرمصرف در مناطقی با تنش شدید آبی.
۳.۵ بیتوجهی به محدودیتهای بومشناختی و تغییر اقلیم
رویکردهای گذشته، عمدتاً بر پایه فرض دسترسی بیپایان به منابع آب بودهاند و به محدودیتهای طبیعی توجه کافی نداشتهاند. این موضوع در کنار تغییرات اقلیمی و کاهش بارشها، باعث شده سیاستها از واقعیتها فاصله بگیرند.
انجام ندادن مطالعات جامع و بلندمدت درباره اثرات زیستمحیطی پروژههای بزرگ و فقدان مکانیسمهای پایش مداوم، زمینهساز بحرانهای زیستمحیطی و اقتصادی شده است.
۴.۵ کشاورزی کمبهره و سیاستهای تکراری
بخش کشاورزی بهعنوان بزرگترین مصرفکننده آب در ایران، نقش تعیینکنندهای در بحران آب دارد. با این حال، سیاستهای توسعه کشاورزی همچنان به سمت گسترش کشتهای پرمصرف و استفاده از روشهای سنتی هدایت شدهاند.
سرمایهگذاری نکردن در فنّاوریهای نوین آبیاری، اصلاح الگوی کشت و افزایش بهرهوری، بخش کشاورزی را در معرض فشار شدید منابع آبی قرار داده است.
۵.۵ نبود شفافیت و مشارکت عمومی
یکی دیگر از عوامل ناکامی، فقدان سامانههای اطلاعاتی شفاف و مشارکت فعال مردم و ذینفعان در مدیریت منابع آب است. این مسئله موجب شده تصمیمها اغلب از بالا به پایین و بدون درک واقعیتهای محلی اتخاذ شوند. نبود آموزش و آگاهیبخشی نیز در مصرف ناصحیح آب و مقاومت در برابر تغییرات لازم تأثیرگذار بوده است.
ضرورت تغییر پارادایم: از مدیریت منابع به حکمرانی سرزمینی
بحران عمیق آب در ایران نشان میدهد که ادامه استفاده از رویکردهای سنتی مدیریت منابع آب، دیگر پاسخگوی چالشهای کنونی نیست. برای عبور از این بحران، نیازمند تحولی بنیادین در نگرش و ساختار حکمرانی هستیم؛ تحولی که به جای تمرکز صرف بر «منابع آب» بهعنوان کالایی محدود، به «حکمرانی سرزمینی» با رویکردی جامع، اکولوژیک و انسانی تکیه کند.
۱.۶ چرا مدیریت منابع آب ناکارآمد شده است؟
مدیریت منابع آب، به معنای برنامهریزی و اجرای سیاستها برای استفاده بهینه از منابع آب است که عمدتاً بر بخشهای فنی و اقتصادی تمرکز دارد. این رویکرد بهندرت ابعاد اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی را در نظر گرفته و به جای نگاه سیستمی، اغلب به راهکارهای مهندسی محدود میشود.
مدیریت منابع معمولاً در قالب حوضههای آبریز و با هدف تأمین آب بخشهای کشاورزی، صنعتی و شهری اجرا میشود، اما در ایران، تمرکز بیش از حد بر زیرساختهای مهندسی و سختافزاری (سدسازی، انتقال آب) و عدم توسعه زیرساختهای مدیریتی و نرمافزاری و هماهنگی میان بخشها به بروز مشکلات پیچیدهتر منجر شده است.
۲.۶ حکمرانی سرزمینی
حکمرانی سرزمینی مفهومی نوین است که از لزوم نگاه فراگیر به مدیریت سرزمین نشئت میگیرد. این مفهوم، علاوه بر منابع آب، عناصر دیگری چون خاک، پوشش گیاهی، جمعیت، فرهنگ، اقتصاد و سیاست را در بستر جغرافیایی مدنظر قرار میدهد. در حکمرانی سرزمینی، آب صرفاً یک منبع نیست، بلکه بخشی از سیستم زیستی-اجتماعی است که باید بهطور هماهنگ مدیریت شود. این رویکرد بر اصول حکمرانی سرزمین شامل یکپارچگی و هماهنگی سرزمینی، چندسطحی بودن نهادهای حکمرانی، مشارکت اجتماعی، پایداری زیستمحیطی و انعطافپذیری و یادگیری مستمر متمرکز است.
۳.۶ عناصر کلیدی حکمرانی سرزمینی در حوزه آب
برنامهریزی توسعه بر اساس حوضههای آبریز: توسعه پایدار باید از درون محدودیتهای طبیعی هر حوضه آبریز طراحی شود، نه بر اساس منافع کوتاهمدت بخشی یا سیاسی. هر تصمیم درباره آب باید تأثیرات گسترده اکولوژیکی و اجتماعی را در نظر گیرد.
تعادلبخشی تقاضا و عرضه آب: به جای تلاش بیپایان برای افزایش عرضه (مثلاً از طریق انتقالهای آب)، باید تمرکز بر کاهش مصرف غیرضروری، افزایش بهرهوری و مدیریت تقاضا باشد.
بازچرخانی و استفاده مجدد از آب: توسعه فنّاوریهای نوین تصفیه و بازچرخانی آب برای کاهش فشار بر منابع تجدیدپذیر.
تقویت مشارکت مردمی و آموزش: ایجاد سازوکارهای مشارکتی که ذینفعان واقعی را در تصمیمگیریها وارد کند، به همراه آموزش همگانی برای تغییر رفتار مصرفی.
شفافیت و نظام اطلاعاتی: ایجاد سامانههای دقیق و شفاف اطلاعاتی برای پایش منابع و اثرات سیاستها که پایهای برای تصمیمگیری مبتنی بر داده باشد.
حفظ و احیای اکوسیستمها: توجه به نقش تالابها، جنگلها و رودخانهها بهعنوان سرمایههای طبیعی که تعادل اکولوژیکی را حفظ میکنند.
۴.۶ تجارب جهانی و درسهایی برای ایران
کشورهای موفق در مدیریت بحران آب، حکمرانی سرزمینی را محور قرار دادهاند. نمونههایی از جمله اسپانیا، استرالیا و برخی دیگر از کشورهای اروپایی، نشان میدهد که:
تلفیق سیاستهای آب با سیاستهای محیط زیست، کشاورزی و توسعه شهری ضروری است.
ایجاد نهادهای بینحوضهای و ساختارهای منعطف تصمیمگیری، کارآمدی را افزایش میدهد.
شفافیت، مشارکت عمومی و اعتمادسازی، کلید پایداری سیاستهاست.
ایران نیز میتواند با بومیسازی این تجارب و ایجاد نهادهای متناسب با ساختار اجتماعی و سیاسی خود، گامهای مؤثر در این مسیر بردارد.
۵.۶ چالشها و موانع تغییر پارادایم
تغییر نگرش و ساختار حکمرانی سرزمینی با مقاومتهای ساختاری و فرهنگی روبهروست:
منافع بخشی و سیاسی که با حفظ وضعیت موجود همراه است.
ضعف ظرفیتهای نهادی و کمبود منابع مالی برای ایجاد نهادهای جدید و توسعه فنّاوریها.
نیاز به بازآموزی مدیران و ایجاد فرهنگ حکمرانی مشارکتی در جامعه.
با این حال، بدون این تغییر بنیادین، حل بحران آب در ایران ممکن نخواهد بود.
نتیجهگیری: آینده را هنوز میتوان بازنویسی کرد
بحران آب در ایران نهتنها یک چالش زیستمحیطی یا فنی است، بلکه بحران مدیریتی، نهادی و راهبردی است که بنیانهای توسعه پایدار و امنیت ملی را تهدید میکند. در این شرایط، فرصتها و مسیرهای بازسازی و اصلاح وجود دارد؛ اگرچه زمان در حال تنگ شدن است و تصمیمات امروز تعیینکننده سرنوشت چند دهه آینده کشور خواهد بود.
۱.۷ اهمیت رویکرد راهبردی و چندبعدی در مدیریت بحران آب
مدیریت بحران آب نیازمند نگاهی فرابخشی، هماهنگ و بلندمدت است که صرفاً به جبران کمبود منابع نمیپردازد، بلکه به بازسازی سیستم حکمرانی، بهینهسازی مصرف و ترمیم پیوندهای اجتماعی و زیستمحیطی توجه دارد. این رویکرد باید:
برنامهریزی راهبردی ملی و منطقهای داشته باشد؛ طوری که اهداف کلان توسعه کشور در هماهنگی با ظرفیتهای آبی و محدودیتهای طبیعی طراحی شود.
پایش مستمر و تحلیل دادههای دقیق از منابع آب، مصرف، تغییرات اقلیمی و اثرات اجتماعی و اقتصادی، مبنای تصمیمگیری باشد.
ایجاد هماهنگی نهادی و میانبخشی، بهویژه در بین وزارتخانهها، نهادهای محلی، سازمانهای مردمنهاد و بخش خصوصی، برای حذف سیاستهای متضاد و توسعه سیاستهای یکپارچه.
مدیریت ریسک و آمادگی در برابر شوکها مانند خشکسالیهای شدید، نوسانات اقتصادی و تغییرات اقلیمی، در قالب برنامههای پیشگیرانه و واکنشی.
۲.۷ بازتعریف نقش شرکتهای تأمین و مدیریت منابع آب
شرکتهای تأمین آب، بهویژه شرکتهای منطقهای، باید به بازیگران کلیدی در مدل حکمرانی جدید تبدیل شوند. این شرکتها باید:
از نقش صرف تأمینکننده آب به نقش هماهنگکننده، تسهیلگر و عامل توسعه پایدار تغییر یابند؛
با بهرهگیری از فنّاوریهای نوین مدیریت منابع، دادهمحور و هوشمند، مصرف را بهینه کنند؛
در ارتقای مشارکت عمومی، آموزش شهروندان و تقویت فرهنگ صرفهجویی نقش محوری ایفا کنند؛
همکاری نزدیک با نهادهای محلی، کشاورزان و صنایع داشته باشند تا رویکردهای مبتنی بر تعادلبخشی به آب به اجرا برسد؛
در سیاستگذاریهای کلان کشور مشارکت فعال داشته باشند و بازخوردهای عملیاتی خود را به سیاستگذاران منتقل کنند.
۷.۳ بهرهگیری از فنّاوری و نوآوری در مسیر پایداری
گسترش فنّاوریهای نوین نظیر سامانههای هوشمند پایش مصرف، آبیاری قطرهای پیشرفته، بازیافت و بازچرخانی آب، بهرهگیری از دادههای ماهوارهای و مدلهای پیشبینی اقلیمی، میتوانند ظرفیت مدیریت منابع آب را بهطور چشمگیری افزایش دهند.
سرمایهگذاری در این حوزهها باید بهعنوان یکی از اولویتهای ملی دیده شود تا بتوان همزمان با کاهش مصرف، کیفیت خدمات و رضایت عمومی را تضمین کرد.
۷.۴ بازسازی سرمایه اجتماعی و مشارکت مردمی
بدون اعتماد و مشارکت فعال جامعه، هیچ سیاست آبی پایداری دوام نخواهد آورد. بازسازی سرمایه اجتماعی، ایجاد شفافیت در دادهها و سیاستها و تقویت آموزش و آگاهیبخشی عمومی، مهمترین ابزارهای ساختن یک فرهنگ پایدار مصرف آب هستند. باید مکانیسمهایی برای ورود واقعی مردم به فرآیندهای تصمیمگیری، نظارت و اجرای سیاستها ایجاد شود. نقش سازمانهای مردمنهاد، رسانهها و دانشگاهها در این عرصه بسیار حیاتی است.
۷.۵ سیاستگذاری مبتنی بر عدالت و انصاف بیننسلی
بحران آب در ایران با بیعدالتیهای گسترده در توزیع و دسترسی به منابع آب همراه است. بازنویسی آینده نیازمند سیاستگذاریهای عادلانه است که حقوق همه اقشار، مناطق و نسلهای آینده را تضمین کند.
توزیع عادلانه آب، جلوگیری از انتقال غیرمنصفانه منابع به مناطق خاص و توجه به اقشار آسیبپذیر باید در اولویت قرار گیرد.
۷.۶ ضرورت رهبری ملی و همافزایی ساختاری
برای عبور موفق از بحران، نیازمند رهبری قوی، عزم ملی و ایجاد ساختارهای همافزا هستیم که میان بخشهای مختلف کشور انسجام ایجاد کند. این رهبری باید:
راهبردهای کلان و بلندمدت را طراحی و پیگیری کند؛
موانع نهادی و سیاسی را از پیشروی اصلاحات بردارد؛
سیاستهای هماهنگ میان حوزههای محیط زیست، کشاورزی، صنعت و توسعه شهری را تسهیل کند؛
منابع مالی و انسانی لازم را به برنامههای حیاتی اختصاص دهد.








