توسعه استان بوشهر با کدام ابزار، مصلحت يا حقيقت!!; ( آسيب شناسي انفعال شهروندان و مديران استان)

توسعه استان بوشهر با کدام ابزار، مصلحت يا حقيقت!!; ( آسيب شناسي انفعال شهروندان و مديران استان)
سجاد بهزادي

در روزگار جهاني شدن، استان بوشهر هنوز نيازهاي بومي خود را نمي شناسد يا حداقل براي رسيدن به آن ها پاي نمي فشارد و در زمانه اي که سرعت تحولات بي سابقه است ما بوشهري ها به رکود و سکون عادت کرده ايم و تحولات و نوآوري و تلاش در فعاليت هاي جاري مديران ديده نمي شود. 
مديران و شهروندان بوشهري بايد ياد بگيرند که زندگي در عصر جديد ايران چندان بر اساس شايسته سالاري صرف نيست، بلکه آميخته با حيله و زيرکي است، بدين معنا که بايد مدير سياسي پرداز قهاري باشي وگرنه هرگز توسعه در مجموعه مديريتي ات اتفاق نخواهد افتاد. 
ادعاي اين نوشتار براينست که جريان توسعه در استان بوشهر از نقاط ضعف گوناگوني رنج مي برد، که اين نقاط ضعف ريشه در بينش و سرشت شهروند جنوبي دارد. 
مديران و شهروندان بوشهري بايد بدانند که اين قدر نگويند پارس جنوبي! پارس جنوبي! و احساس کنند رسيدن به منافع در آن جا، يعني توسعه استان!!
نگارنده بر اين باور است که توسعه بيش از آن که مفهمومي اقتصادي داشته باشد، امري است فرهنگي و اجتماعي (دانشگاهي) لذا مادامي که شهروندان بوشهر در مقابل مشکلات و آسيب ها از خود چهره روشنفکر آگاه به امور نشان ندهد و در واقع رفتار دمکراتيک نداشته باشد، برنامه توسعه آن ها محکوم به شکست است، و لذا با اندوه فراوان بايد گفت که رشد اجتماعي و پويايي مديريتي در استان بوشهر به شدت مهجور و مغفول مانده و بر اين اساس برنامه ريزي هايي که بايد، صورت نگرفته است. 
با تلخي بسيار بايد گفت تبلور فکر و انديشه مديريتي و همچنين شهروندي در استان بوشهر صاحب يک رکود، عادت گرا، دلمردگي ، روزمرگي، تقليدي، فلج و عقب مانده است و اساساً پيرواين ضرب المثل است که « چو فردا بيايد فکر فردا کنيم» .
خوشبختانه مدتي است از کتاب هايي مانند « ما ، چگونه ما شديم» ( دليل عقب ماندگي ايرانيان ) نوشته صادق زيبا کلام و « چرا غرب پيش رفت و ايران عقب ماند» استقبال مي شود. از نظر نويسنده اين نوشتار، اين استقبال نشان از دو چيز مهمي دارد: 
1- خيلي از ايراني ها پذيرفته اند که کشور ما ضعف زيادي دارد و در واقع نسبت به بسياري مسائل عقب مانده است و لذا دليل اين عقب ماندگي را در اين کتاب ها جستجو مي کنند . 
2- دلايلي که به نام عقب ماندگي ايرانيان در اين دو کتاب آمده است مانند ضعف و ناتواني مديران و همچنين تنبلي و خاموشي شهروندان (شهروند منفعل) نيز قطعاً از نظر مشتريان مورد تاييد يوده است، که اين چنين خريدار اين کتاب مي شوند. 
لذا شهروندان بوشهري نيز بايد شجاعانه به انفعال خود اعتراف کنند و در راه پيشرفت استان خود تلاش و فهم و آگاهي بيشتري داشته باشند. 
استان بوشهر به لحاظ جمعيت و شکل بومي ماندن آن، حلقه مديريتي اش بسيار بسته نگه داشته شده است به اين معنا که مثلاً‌ مديري که مسئوليت بخشي از يک نهاد را دارد خيلي سريع مي تواند با طايفه گرايي و فرهنگ تملق و ريا آن قسمت از اداره يا نهاد را در چنبره فاميلي و دوستان خود قرار دهد. فقط کافي است افراد فرهيخته در رأس نباشد که اين فرمول به کل استان سرايت کند. 
به نظر مي رسد که در حال حاضر مديريت هاي کلان استان بوشهر (هم از مجلس، استانداري و فرمانداري) به سخنراني و گفتار درماني بيشتر از هر چيزي اهميت مي دهند و به جاي پاسخگويي به مردم و مشکلات، آنها را نصيحت مي کنند، يا اين که با طرح دوستي با افرادي خاص با آن ها به تفريح و منزل نشيني مي روند تا بدين گونه نبض مردم داري سنتي خود را حفظ کنند ( اين مورد به خصوص در مورد بخش داري هاي استان به شدت رواج دارد).
بايد گفت در بسياري موارد مديران بوشهر به خصوص در شهرستان ها، کم کاري، بدکاري، مفت خوري و راحت طلبي دامان آن ها را گرفته است و وجدان کاري و عرق ريختن دو چندان که لازمه توسعه اين استان فلک زده است گويي از آن ها سلب شده است و فرهنگ راحت طلبي و عافيت طلبي بر آن ها سيطره يافته است. 
اين که بوشهري ها مي شنوند مثلاً شهرستان لاراستان فارس (همسايه بوشهر) با جمعيت بسيار کم خود دانشگاه و امکانات ديگر توسعه دارد مطمئن باشند سخت کوشي در مردمان آن جا بيشتر از ماست. يا چرا فکر مي کنيد بندرعباس ديگر همسايه استان بوشهر صاحب يک رشد و پيشرفت عميقي بعد از چندين سال انفعال شده است. مديران بوشهري مي دانند همکاران مديريتي آن ها در بندرعباس سال هاست در جهت توسعه و شکوفايي اين بندر تلاش مضاعف دادند. مثلاً در سفر اخيري که احمدي نژاد به استان هرمزگان داشت 700 ميليارد ريال اعتبار و تسهيلات براي آن جا اختصاص يافت و براي مديران بوشهري بايد جالب باشد که برخي از اين پيشنهادات به اين موارد بوده است. ( شرق-24 دي- شماره 674).
1- تسريع تهيه طرح هاي اجرايي، بهسازي و تعريض راه بين عسلويه و بندرعباس.
2- اتصال راه آهن منطقه ويژه اقتصادي پارس جنوبي به بندرعباس از محل منابع وزارت نفت. 
3- اجراي خط لوله گاز ساحلي از پارس جنوبي به استان هرمزگان. 
بندرعباسي ها درک درست علمي از توسعه استان شان به دست آورده اند و بر روي آن پافشاري دارند. 
برعکس استان ما که هنوز نمي دانيم توسعه را از چه قسمتي شروع کنيم و حتي ناحيه اي که توسعه را برنامه ريزي کند تاکنون ديده نشده است تا بر اساس آن يک عزم ملي (استاني) صورت گيرد. 
چه نهاد يا اداره اي در استان بوشهر حاضر است بگويد در سيستم خود يک استراتژي روشن و مجموعه اي پويا داشته است که قابليت اجرايي داشته و توانسته است چرخ توسعه استان را شتاب دهد؟ انصافاً آيا جايي در اين استان پيدا مي شود؟! اگر هم اين امر جدي مي گشته است براي مدتي کوتاه بوده است و بس. و چند پارگي و فعاليت پراکنده خيلي زود اين مجموعه فرضي را از هم مي پاشانده است. 
مديران در استان بوشهر هميشه گرفتار بخشي نگري بودند و همواره شاهد بوديم که در تخصيص اعتبارات شهرستاني گويي هر کس و هر بخش براي خود نمدي مي بافد و تلاش مي کند با استقلال اعتبار شهرستان خود را مانند جزيره اي مستقل مديريت کند. هيچ کدام از مديران بوشهري در تخصيص اعتبارات هرگز به نتيجه نخواهند رسيد که مثلاً فلان نقطه از استان نقطه استراتژيک آن است و از نظر اعتبار بايد بيشتر پشتيباني شود يا اين که فلان نقطه به لحاظ آينده نگري حساس است و بايد بيشتر تغذيه شود و بايد مصالح دراز مدت استان را در آن جا ببينند. همه مديران فقط دنبال اينند که اعتباري بگيرند و دستي به سر و روي ظاهري شهرستان خود بکشند و در واقع با اجراي پروژه هاي اوليه زندگي شهروند، به شکل سنتي و عوام گونه موقعيت خود را حفظ کنند. استان بوشهر از استان هايي است که به دليل اهميت پارس جنوبي بايد نيروهاي مولد کارآمدي داشته باشد تا بتواند نبض مديريتي آن جا را به دست گيرد، ولي اکنون سوال اين است، آموزش هاي فني و حرفه اي و ايجاد تقويت اين مراکز و اولويت ها و نيازهاي بومي چه قدر در سال هاي اخير مورد توجه مديران بوده است؟
هميشه چشم انتظار نفتي ها بوديم که برايمان کاري کنند که نکردند. تا اينجانب به عنوان خبرنگار وقتي چند سال قبل طي مصاحبه اي که در نسيم جنوب چاپ شد از دکتر شمسي اردکاني که آن زمان او مشاور اقتصادي خاتمي بود نيز بپرسم: چرا پارس جنوبي به بوشهر اهميت نمي دهد؟ با پوزخندي زهر آلود پاسخم دهد: «پارس جنوبي پروژه ملي است و اين که شما در کنار آن هستيد و دماي بدنتان بالا است، دليلي نمي شود سرمايه ي ملي براي شما مصرف شود». او از من پرسيد شما چند دانشگاه در استانتان داريد؟ 
متأسفانه جامعه دانشگاهي و دانشجويي استان بوشهر نيز آن چنان که شايسته و نياز است خودش را درگير توسعه استان نکرده است. بي تفاوتي دانشجويان به مسائل اجتماعي و اقتصادي در استان و فقط گلايه نمودن از حق کشي ها و عدم درک منزلتشان از ناحيه مديران، دلايل موجهي براي گريز از مسئوليت ها نيست. 
آن ها بايد در مقابل مشکلات استان خود داراي ايده هاي راهبردي باشند. 
دانشجويان بايد آرامش کاذب را از مسئوليني که پست هاي مختلفي در استان بوشهر دارند و به وظايف خود عمل نمي کنند بگيرند. (نگارنده اين موضوع را طي مصاحبه اي که با رئيس جديد دانشگاه خليج فارس داشتم و در نسيم جنوب چاپ شد مطرح کردم). 
به هر حال آن چه مسلم است، اين که در استان ما، يک حادثه مهم فرهنگي، اجتماعي که جلوه هاي جالب و عميق توسعه را نشان دهد کمتر اتفاق مي افتد و مردم اين استان نيز گويي غم ها، فکرها، در خود فرو رفتن ها و راضي نشدن ها احاطه شان نکرده است، که خود را تکاني دهند و از عادت ها بگريزند و يک خيزش آگاهانه اي از خود بروز دهند. 
مردم اين استان خواسته هايشان را به صورت عاميانه طلب مي کنند و نمي دانند که اين استان با خيلي از مناطق کشور متفاوت است و چنان چه خواسته يا حقي داشته باشي بايد آن را عميقانه مطرح، ديگران را با خود هم سو و سپس فرياد زد. 
مديران استان بوشهر بايد اين را بدانند که در خيلي اوقات مصلحت از حقيقت برتر است و لذا چنان چه حقيقت عقب افتادگي استان براي آن ها رکود و انفعال آورده است، بايد آن را فراموش کنند و بايد به خاطر مصلحت از اين حقيقت آزار دهنده گريخت. اين که احساس شود برخي مشکلات وجود دارد که از پس آن نمي شود برآمد و در واقع تسليم آن شدن، روحيه ي تسليم پذيري را تقويت مي کند که اين بزرگترين آفت پيشرفت و توسعه يک استان است. 
اغلب مديران و مسئولين استان بوشهر به اين دليل که مشکلات اين استان و توسعه نيافتگي آن نسبت به ساير استان ها عميق است، وقتي مسئوليتي مي پذيرند، گويي آمده اند که کسب روزي کند و با « سري و ميلي» آيا کاري عميقانه برنامه ريزي کنند يا نکنند. اين مديران چون کار کشته نيستند و مي بينند چرخ توسعه نيز متوقف است، آن ها نيز نااميدند و دستي نمي رسانند تا اين چرخ ها به حرکت دربيايد. اين واقعيت استان بوشهر است. 
البته اين را تأکيد کنم اگر نويسنده اين نوشتار به مصلحت يا مديران شايسته آميخته با قدرت براي توسعه ي استان اعتقاد دارد به دليل فضاي سنتي و رقابت هاي خشن رابطه مند جامعه ايراني است وگرنه در سطح جهاني اين امر هرگز قابل پذيرش نيست. 
در عرصه جهاني نظريه پردازي و کامپيوترها هستند که توانايي را مشخص مي کنند و ديگر مصلحت ها و رفتن به جلو بدون برنامه، هرگز معنايي ندارد. در عرصه جهاني مطالبات علمي و ماشيني مطرح مي شود و در عرصه بومي، محلي آن هم در بوشهر ما است که مطالبات بايد با مصلحت، دوگانگي و فريب باشد. در واقع در عرصه هاي بومي، محلي ناگزير(دردمندانه براي روشنفکران) بايد چيزي را تجربه کرد که بسياري از آن ها تاريخ مصرفشان تمام شده است و محکوم به شکست و مطرح نشدن است.