منوی اصلی
از حقيقت فرهنگ تا واقعيت توسعه استان بوشهر
- نمایش از دوشنبه, 12 خرداد 1393 05:47
- دسته: مقالات
- بازدید: 2607
از حقيقت فرهنگ تا واقعيت توسعه استان بوشهر
مجيد اجرايي
انتشار ويژهنامهي نسيم جنوب به مناسبت جشنوارهي دانشجويي فرهنگ استانها در کوي دانشگاه تهران براي همه غير بوشهريها صورتهاي زيبايي از ناشناخته ماندههاي اينسرزمين را در خود دارد و براي همهي بوشهريها که مطالب آن را خواندهاند >مايهي مباهات<.
اما اگر بخواهيم اين فرهنگ پرافتخار و در عين حال صامت پيشيني را به فرهنگ سيال امروزين بدل نماييم، گريز و گزيري نيست مگر نقد وضعيت موجود و به دست دادن صورتي آسيبشناسانه از آن.
***
استان بوشهر اگرچه در ردهي استانهاي محروم کشور واقع شده و اگرچه موقعيت آن در جغرافياي ملي پيرامونياست، اما به باور اين قلم تنها استاني است که از ميان استانهاي هم ردهيخود در جايگاهي فراتر از آنان قرار دارد. نگاهي به موقعيتهاي گذشته و امروزي تاريخي، اقتصادي و فرهنگي به استانهاي هم ردهي بوشهر همانند ايلام، سيستان و بلوچستان،کهکيلويه و بويراحمد، چهارمحال بختياري و هرمزگان نشان دهندهي اين واقعيت است که هيچ کدام از اين استانها در تمامي حوزههاي پيش گفته و از نظر موقعيت ديروز و امروز و نقشيکه در تمدن ايران داشتهاند به مثابه بوشهر نميباشند.
استان بوشهر در حوزههاي اقتصادي، فرهنگي و تاريخي به گواهي مصداقها و مدلولهاي آن از موقعيتهاي ملي و فرامحلي برخوردار ميباشد:
الف) موقعيت تاريخي ـ تمدني
تمدن بوشهر (ليان) جزء قديميترين تمدن هايي است که پس از ورود آرياييها به ايران و در هزارههاي نخستين قبل از ميلاد شکل گرفته است. اين تمدن به مثابه پلي که تمدنايلاميها را به اقيانوس هند و جنوب شرق آسيا پيوند ميداد، عمل مينمود.
ريشهر، دشتستان، ليان و سيراف براي اهالي تاريخ و تمدن باستاني، نام هايي آشنايند. اگر بخواهيم تنها به يک مثال اشاره کنيم، يافتههاي جديد باستانشناسي در >کاخ چرخاب<برازجان و نقش و اهميت تاريخي آن خود، اهميت بوشهر را بيش از پيش عيان ميسازد.
استان بوشهر نه تنها در تمدن باستاني ايران که در روند تکوين تمدن مياني ايراني نيز خوش درخشيده است. کافياست تنها به بندر سيراف (بندر طاهري کنوني) اشاره شود که چه نقشبزرگ و سترگي را در ارتباط مشرق و مغرب زمين داشته و اگر نبود آن زلزلهي ويرانگر قرون ماضي، به تعبير >لرد کرزن< يکي از معمورترين بنادر جهان در حال حاضر ميبود.
بوشهريها در تاريخ معاصر ايران نقشي گران و سنگين داشتهاند.
برخلاف نوع آشنايياي که به ويژه در نزد غير بوشهريها در رابطه با اين استان رواج دارد و بوشهر را تنها با نام دليران تنگستان آن ميشناسند، بوشهريها پيش از آن که حماسه بيافرينندبه آفرينش و انتشار فرهنگ دست يازيدند; تأسيس مدرسهي سعادت، انتشار نخستين روزنامهها و نشريات آگاهي بخش در دوران قاجاري، وجود چاپ خانه، نقش آفريني در جنبشمشروطه و حضور پر رنگ بزرگاني هم چون آيت ا... بلادي نقش بوشهر را در پيشتازي مدني در سطح ملي بيشتر و بيشتر مينماياند.
اگر اين سه دورهي تاريخي (باستان /مياني /معاصر) را لحاظ نماييم، به جرأت ميتوان ادعا نمود که هيچ يک از استانهاي هم رده و حتي بسياري از استانهاي توسعه يافتهي کنونينتوانستهاند نقشي همانند بوشهر را در افزودن بر ميراث فرهنگي، تمدني ايران داشته باشند.
اين سابقهي دست کم پنج هزار ساله، بستري بوده براي آفريدن و باليدن فرهنگ.
ب) موقعيت فرهنگي
اگر از افراد شهير و نامدار اين ديار درگذريم تا نشاني از خودنمايي و خودشيفتگيمان ـ که گاه بوي حتي کمي خودفريبي دارد ـ نباشد و فقط بگوييم که استان بوشهر در تمام زمينههاي شعر،داستان، رمان، ترجمه، موسيقي، سينما و تئاتر دست کم يکي دو نفر را در جايگاهي ملي نشانيده که در عين حال تأثير آن بر فرهنگ ملي تأثيري عميق بوده است، سخني به گزافنگفتهايم.
بي اغراق استان بوشهر يکي از معدود استان هايي است در سراسر کشور که رويکردي فرهنگي ـ هنري آن رويکردي مدرن، آوانگارد و راه گشا و خلاق ميباشد. نگاهي به چهرههايبرجستهي اين ديار گواهي است بر آن داعيه.
اگر >حاج قربان سليماني< زخمههاي دو تارش، شور و شيدايي خراسان را از مرزها به بيرون ميرساند، براي موسيقي بوشهر نيز >احمد علي شرفي< و >سعيد شنبه زاده< حزن غمگنانه وطرب شاد خوارانهي ايراني را از ني انبان بوشهر به اقليمهاي ديگر ميبرند.
اگر حمل بر >بوشهري ستايي< نشود، بايد ادعا نمود که در حوزهي فرهنگ نيز هيچ کدام از استانهاي هم رده، فروغي چونان ديار >آفتاب درخشان< نداشتهاند.
پ) موقعيت اقتصادي
اقتصاد بوشهر نيز چونان حوزهي فرهنگي آن نقش جامعي در گذشته و امروز در اقتصاد ملي داشته است. اگر >زماني دروازهي تجاري ايران بوده< و پايگاه مهم اقتصادي کشورهاي بزرگيچونان انگلستان، هلند، آلمان، فرانسه، ايتاليا، روسيه و عثماني و... به شمار ميرفته و به تعبير دکتر مشايخي در اواخر قرن نوزدهم ميلادي >بوشهر به عنوان کارگزاري اول ايران معروف<بوده،امروزه نيز وجود بزرگترين ميدان گازي جهان (پارس جنوبي)، سومين پالايشگاه گاز جهان (پالايش گاز فجر جم)، احداث پارس شمالي در آينده، وجود شرکتهاي پتروشيمي، وجودبنادر و گمرکهاي فعال در امر صدور و ورود کالا و بالاخره وجود شرکت صنايع دريايي ايران (صدرا) ـ که بزرگترين ارزش مناقصهاي را در تاريخ بورس کشور به ارمغان آورد ـ ازفاکتورهاييست که نه تنها در استانهاي محروم که حتي در استانهاي توسعه يافته نيز نمونهي آنها را نمييابيم و حتا ميتوان آنها را در مقياسهاي بزرگ منطقهاي (خاورميانه) قرار داد وبراي آن رتبه بندي خوبي قايل شد.
سهم ذخاير ارزي از اين همه منابع، آمار و ارقام بالايي است و همين به تنهايي اثبات ميکند که استان بوشهر وجودي زاينده و شکوفان دارد.
***
تمامي موارد ذکر شده، همه يک روي سکه بود. روي ديگر سکه >توسعه< است. در برآيند روند توسعهي استان و به گواهي آمارهاي کمي ارايه شده نه تنها کارنامهي درخشاني نداريم که دربرخي حوزهها لنگانيم. روي ديگر سکه نشان از کند بودن حرکت توسعه در استان بوشهر دارد و اين جاست که عنوان مقالهي ميثم قيصيزاده در نسيم جنوب در وهلهي اول پرسش همهيبوشهري هاست که:
>آن شهر فرهنگي کجا رفت؟<
اما پيش از اين که به تحليل و چرايي ماجرا بنشينيم، به چگونگي وضعيت موجود به روايت آمار و ارقام* ميپردازيم:
- 61% شهرنشيني در استان بوشهر يعني اين که هنوز تا >شهريت< واقعي و توسعهي شهري فاصله داريم.
- ميزان مرگ و مير 7/8% بوده است، در حالي که متوسط کشوري آن 5% بيشتر نبوده است.
- نرخ فعاليتهاي عمومي 31% بوده، در صورتي که متوسط کشوري آن ـ که البته خود از ميانگين جهاني بسيار پايينتر است ـ 37% بوده است.
- نرخ فعاليت زنان 4/7 درصد بوده، حال آنکه ميانگين ملي آن 10/7% بوده است.
- نرخ فعاليتهاي صنعتي در استان ما، با وجود بسترهاي گستردهي صنعتي، 21/2 درصد بوده که متوسط کشوري آن 29/6 درصد بوده است.
ـ کل اعلاميههاي تأسيس طرحهاي صنعتي سازمان صنايع استان 1/5 درصد از کل اعلاميههاي تأسيس کشور را تشکيل داده و از اين حيث استان بوشهر رتبهي بيستم کشور را دارا بودهاست.
ـ سهم بخش کشاورزي استان نيز 17/9 درصد بوده که پايينتر از متوسط اين بخش در کشور يعني 24/81 درصد بوده است.
ـ آمار حوادث غير مترقبه در بوشهر ـ به ويژه در اثر سيل و بارندگي ـ بالاست و اين يعني فقدان مديريت بحران که خود تأثير پنهان توسعه نيافتگي است.
ـ پوشش آموزشهاي مهارتي و کاربردي (فني ـ حرفهاي) ضعيف است; به طوري که تعداد مراکز غير دولتي آموزش فني و حرفهاي در مقابل 40/7 ميانگين کشوري، سهم استان بوشهربيشتر از 28/30 درصد نيست و تعداد دانشجويان اين بخش تنها 0/47 از کل کشور بوده است. حال آن که پوشش آموزههاي فني، صنعتي و مهارتي در اين استان به واسطه ي قابليتهايبالاي آن بايد بيش از اينها باشد.
ـ استان بوشهر در زمينهي توسعهي روشهاي نوين آبياري، ميانگين 45 درصد را داراست که نشان از عدم کارآيي توسعه در سطوح کاربردي، فني و مدرن دارد و ما بيشتر از 1 درصد سهمکشوري توليد محصولات زراعي را نداشتهايم.
ـ به نظر ميرسد حتي در زمينهي پرورش ميگو هم بايد بالاتر از ميانگين 13/6 درصدي قرار داشته باشيم.
ـ در زمينهي اشتغال اعلاميههاي طرحهاي صنعتي، رتبهي 18 کشوري از آن ماست.
ـ تعداد جهان گردان وارد شده به استان با 9/7 درصد کاهش () نسبت به سال 80 از 0/29 درصد فراتر نميرود. حال آن که استان بوشهر چه از لحاظ جاذبههاي طبيعي و چه از نظرجاذبههاي تاريخي، شهري و باستاني موقعيت بسيار مناسبي را دارا ميباشد.
ـ در زمينهي امور زيربنايي اگرچه افقهاي آينده روشن به نظر ميرسد، ولي واقعيت اين است که يکي از بزرگترين قطبهاي اقتصادي خاورميانه هنوز از داشتن راه مناسب، که خود معبر وکانال ورودي توسعه است، بي بهره ميباشد. و هنوز از داشتن خط آهن براي مبادلات تجاري، صنعتي خود محروم است.
نکتهي بسيار جالبي که در قياس بندي آمار و ارقام به دست ميآيد اين است که هر جا مربوط به پتانسيلها و ظرفيتهاي انساني ميشود، شاخصهاي استان بوشهر يا هم سان باشاخصهاي ملي است و يا فراتر از آن، ولي هرجا مربوط به ايجاد بستر براي اين پتانسيل هاست متأسفانه شاخصها رضايت بخش نيست.
به طور مثال نرخ با سوادي در استان بوشهر 83/8 درصد بوده که معدل کشوري آن 82/6 درصد است.
يا تعداد زنان باسواد در استان 79/1 درصد بوده که ميانگين ملي آن 77/8 درصد ميباشد. يا تعداد زنان پذيرفته شده در دانشگاه در استان بوشهر 54 درصد بوده که 2 درصد از متوسطکشوري خود بالاتر است.
نتايج:
1ـ واقعيت اين است که امروزه >توسعه< با متعلقات آن يعني توسعهي پايدار، متوازن، همه جانبه و... مقدم بر هر چيزي است.
نميتوان داعيهي اين را داشت که ما از فرهنگ بسيار بالا و والايي، تاريخ بسيار غني و آبرومندانهاي و گذشتهي نيک انجامي برخوردار ميباشيم، ولي قبول نمود که توليدي عقب افتاده وناشکوفا، اقتصادي بيمار، حمايتهاي اجتماعي ضعيف، عدم دسترسي به تجهيزات مدرن و امروزي مثلا در عرصهي کشاورزي، عدم دست يابي به آموزشهاي به روز و مثال هايي از ايندست را شاهد بود.
معيارهايي هم چون توليد اقتصادي و فرهنگي، وجود بسترهاي کارآفريني، برخورداري از بهداشت و حمايتهاي اجتماعي، ميزان تحصيلکردهگان و چگونگي استفاده از آنان حقوق زنان،وجود نهادهاي مدني و مستقل و برخورداري از امور زيربنايي همه از شاخصهاي توسعهاند.
ما نميتوانيم به تاريخي که گذشتگان برايمان آفريدهاند و به فرهنگي که از جد و جهد و خلاقيت و آفرينندهگي فردي هنرمندان و شاعران و نويسندگان ما حاصل آمده، افتخار کنيم و خيالخود را راحت سازيم و بر برج و باروي ميراثهاي باستاني خود تنها رجز سر دهيم و بس.
فرهنگ بدون توسعه، سرابي فريبنده بيش نيست.
2ـ در اين که استان ما صاحب تاريخ و فرهنگ غني و بزرگي بوده است، شکي روا نيست اما اولا: بعد و وجه سيال فرهنگ ما کم رنگتر (و نه بي رنگتر) از بعد صامت آن بوده است. ثانيا بعدجمعي آن مغلوب بعد فردي آن شده است.
توضيح اين که فرهنگ صامت، فرهنگي بسته بندي و پلمپ شده، که از درازناي تاريخ و از جد و جهد پيشينيان به ما رسيده است اما فرهنگ سيال در باز توليد و باززايي مدام و به روز است.
ديگر اين که بوشهريها در آفرينشگري فرهنگي بسيار خوش درخشيدهاند. اما بخش زيادي از آن شايد به خاطر جبر جغرافيا و موقعيت و اقليم بوده است که هنرمندان و فرهنگ پروراناين ديار به جان جويندهي خويش روي آوردهاند و از شيرهي آن واژهگان و هنر و موسيقي آفريدهاند.
ما در کنش جمعي اما نتوانستهايم به يک >گفتمان فرهنگي< دست يازيم. آن چه که از فرهنگ ميگوييم در حد و سطح گفتار است نه گفتمان و در حد و سطح آيين و مرام و معرفت است و نهيک باورمندي مدني.
3ـ واقعيت اين است که گفتمان مسلط (مرکز ـ پيرامون) آن چنان برخي استانها مثل بوشهر را در محاق نگه داشته و فاصلهي ما را با کلان شهرهاي اين مملکت چندان نموده که هرچه مابرويم و آنان با گامهايي آهسته و آرام قدم بردارند، هنوز از ما جلوترند.
جاي اين پرسش وجود دارد که چرا بوشهريها در همهي اين سالها از بسياري لحاظ همانند مطبوعات، سينما، احزاب و... با وجود استعدادهاي کم نظير ملي از شاخصهاي ادوار پيشينعقب ترند؟ چرا از نمود و نماي اين >شهر عمارتها< به گفتهي بوکينگ هام و چشم انداز رخشندهاي که چشم سياحان را خيره به خود ميکرد اثر چنداني نيست؟ آن زمان که تهراندهکدهاي بيش نبود، بوشهر بسيار پيش از آن شهري بوده با مختصات خاص خود. حال کار به جايي رسيده که فردي به نام >فرورتيش رضوانيه< که در پرتيراژترين روزنامهي اين مملکتنيز قلم ميراند، در مقالهاي بوشهر را چنان به تصوير ميکشد که گويي يک انسان قرن بيست و يکمي به ناچار و به تبعيد سر از جنگلهاي آمازون درآورده است
چنين گفتماني که خصوصيات فئوداليتهي قرون وسطايي را با خود دارد، تهران را دايرمدار مدنيت و پيشرفت و صدور فرهنگ ميشناسد، و ديگر نقاط را، رشتيها را >کله ماهي خور<،تبريزيها را... و بوشهريها را محروم و عقب مانده و بدوي ميشناسد. تا جايي که شهريار شاعر عليه اين نگاه برآشفته شد و شعري هجوآميز خطاب به تهرانيها سرود.
اين نويسنده غافل است که اگر شهرستانيها را از فرهنگ ايران بگيريم، فرهنگ ملي ايران به شمعي کم فروغ ماننده است که رو به تاريکي و زوال ميگرايد.
4ـ استان بوشهر در دورهي حيات مدني جديد خويش بايد به کسب پرستيژ بيانديشد. و اين پرستيژ علاوه بر تربيت نام آوران عرصههاي فرهنگي، فکري، هنري و ادبي در ايجاد رفتارهايجديد مدني و خلق خلاقيتهاي جمعي و کنشهاي هم گرايانهي زيستي شکل ميگيرد.
فرهنگ بوشهر اگر با توسعهاي شايان عجين شود ميتواند اقتدار توأم با افتخار تاريخي خويش را فراچنگ آورد و آتشي بزرگ مجبور نيست بسرايد:
آه اي هميشه بندر/يابوي خسته اي/که گاري بزرگ قصيل خليج را به سوي شور هزاران/بر شانه ميکشاني و...هرگز نميرساني
چنين مباد و چنان باد.
* در نقل تمامي آمارهاي ارائه شده به >گزارش اقتصادي اجتماعي استان بوشهر< تأليف سازمان مديريت و برنامهريزي استان استناد شده. مربوط به سال 1381