منوی اصلی
روز بزرگداشت حافظ گرامی باد
- نمایش از شنبه, 20 مهر 1404 10:45
- دسته: مناسبت
- بازدید: 21

صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
مولانا شمس الدین محمد خواجه حافظ شیرازی، اقیانوسی بزرگ و یکی از نوادر نابغه تاریخ شعر و ادب فارسی است که ایرانیان کم و بیش با او آشنایی دارند.
در باب حافظ در این و جیزه کوتاه جز به اجمال نمی توان سخن گفت و قطعاً این اجمال حق مقصود را ادا نخواهد کرد بدون شک استغراق حافظ در تحصیل ادب به شیوه سخن او لطفی با رقت معنی و دقت عبارت داده است و البته طرفه آنک که کلام او منفح و عالمانه و صنعتی نیز می باشد.
ما حافظ راشاعر می دانیم که این مقام نازلی نیست ولی نباید استنباط تفنن و حاشیه ای از آن کرد حافظ، مولانا و سعدی از متفکران سرزمین ما هستند شاعر خواندن این بزرگان نشان دهنده این نیست که از دیگر دانشمندان ایرانی کمترند، بلکه حافظ بعنوان متفکر زندگی شناسی باید نگاه کرد.
حافظ همه حکمت های جاودانه خود را در قالب شعر گذاشته است که البته در آن قوۀ خیال بسیار قوی است ولی شاعر استوار بر بالهای مخیل سوار می شود و به آفاق سفر می کند و به اکتشاف می پردازد.
دکتر بهاء الدین خر مشاهی در پیش گفتار حافظ نامه آورده است که «شعر حافظ آئینه تمام نمای روح و روحیه و عقیده و سلیقه و نگاه و نگرش او به انسان و جهان و ماوراء طبیعت است»
ایشان حافظ را مسلمانی پاک اعتقاد، که ایمانش آمیزه ای از معنویت و رهیافت سه گانه و در عین حال یگانه «شریعت، طریقت، حقیقت» است می داند.
وی می افزاید که طنز حافظ دربارۀ مقدساتی چون نماز و روزه و حج و مسجد و تسبیح و سجاده و فرقه و خانقاه حاکی از این است که درد دین دارد.می کوشد به مدد طنز و در کمال خوشباشی و کرامت نفس و عظمت روح، بدون تلخ زبابی و هجو ارزشهای تحریف شده را از تحریف و تباهی برهاند.
آنجا که می فرماید:
زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود هم مستی شبانه و راز و نیاز من
یا
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
مرادش تحقیف ارزش نماز نیست.او نیز نماز را معراج مؤمن و رازگویی بنده با پروردگار و رویکرد به غیب و قدس می داند امّا بر آن است که:
نماز در خم آن ابروان محرابی کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
طهارت ارنه به خون جگر کند عاشق به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
آری حافظ می گوید که گر قرآن را هم به چارده روایت بخوانی، سرانجام آنچه یا آنکه دستت را میگیرد و از زندان صورت می رهاند و بر سریر معنی می نشاند و به رستگاری می کشاند عشق است
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانی در چارده روایت
حافظ دو پیام بزرگ دارد «عشق و رندی» و دو سر چشمه ای که از آنها زلال می نوشد، سحر و قرآن است.
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب ورد سحری بود
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
اگر باز به صورت گذار به بعضی دیگر از وجهه های سخن و اندیشۀ حافظ بنگریم در می یابیم که هیچ شاعری به اندازۀ حافظ از مدارا و مُرُوَّت سخن نگفته است و این نکتۀ بسیار عمیقی است وی توصیه به ترک تعصب، تظاهر و ریا می کند و حتی به کناه نیز به چشم دیگری می گرد.
مشرب حافظی نشان می دهد که او شاعر زندگی است، یعنی آنچه در وجود آدمی به ودیعت گذاشته شده است «مادی، معنوی، دنیوی، حیوانی، شهوانی، عرفانی و...» همگی به نزد حافظ جایگاه دارند.
او در احوال انسانی مداقه نموده و مانند صوفیان فقط در آسمان سیر نکرده است همچنین به حوادث اطراف خود و آنچه در جامعه ساری و جاری بوده است نگاه ویژه داشته است.بیماریها و آفات عصر را شناخته و به شدت نسبت به آنها واکنش نشان داده است و لذاآنچه از نظر حافظ گناه و حرام می نماید تزویر، ریا و تظاهر است، زهد ریایی آفت بلفعل جامعۀ حافظ است زیرا کسی که ریا می کند دچار شرک می شود و کارش صرفاً برای خدا نیست او به گناهان فقهی که حق ناس نباشد به صورت تسامح می نگرد و آنها را گریز ناپذیر می داند و میان خود شخص و خدایش می بیند.
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم باده از خون رزان است نه از خون شماست
فخر فروشی صوفیان، خود بینی زاهدان، پارسایان روی در مخلوق، آزار دیگران، بویژه آزاری که در نسبت با جامعه باشد و این آزارهای اجتماعی را می توان به صورت بسیطی تفسیر کرد «زخم زبان، غیبت، کمفروشی، مدیری که درست کار نمی کند، معلمی که خوب درس نمی دهد و...» همه از گناه هانی هستند که حافظ آنها را نابخشودنی می داند.
مکروهاتی نیز حافظ به آنها نظر دارد عبارتند از عبوسی، ترشرویی، تندخویی
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید خرقه دردی کشان خوش خویم
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیدهاست بو از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
و اما حسنات حافظی عبارتند از محبت ورزیدن، اخلاق نیکو، اعتدال و سلامت، خوش خویی، مدارا و مروت، بی آزاری، تحمل و قناعت.
و در یک جمع بندی با استناد به این تک بیت می توان ایدئولوژی حافظ را اینگونه جمع بندی کرد
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش







