خالوحسین بردخونی دشتی

 

خالوحسین فولادی بردخونی دشتی از مبارزان نبرد با دولت انگلیس و از همرزمان رئیس‌علی دلواری فرزند حاجی اسماعیل به سال ۱۲۸۵ قمری، (۱۸۶۸ میلادی) در بردخون شهرستان دیر متولد شد.
خالوحسین در اولین مبارزه خود، در دوره استبداد صغیر محمدعلی شاه سال ۱۳۲۷ ه.ق به همراهی با آزادی‌خواهان انقلاب مشروطه در بوشهر به رهبری سید مرتضی علم‌الهدی اهرمی شتافت. وی با نیروهای تحت امرش به یاری رئیسعلی و نیروهای تنگستانی شتافت و مشروطه در بوشهر برقرار شد.

پس از آن در جنگ جهانی اول به سال ۱۳۳۳.ق برابر با ۱۲۹۴.ش (۱۹۱۵ میلادی)، با هدایت آیت‌الله شیرازی و آیت الله سیدعبدالله بلادی بر علیه هجوم نیروهای بریتانیا به سواحل ایران، در رأس قوای دشتی همرزم رئیسعلی دلواری بود و به یاری تنگستانی‌ها شتافت که پس از کشته‌شدن رئیسعلی به جنگ ادامه داد تا زخمی و اسیر شد و پس از حدود یکسال آزاد گردید.

خالوحسین در سال ۱۳۰۸ شمسی با خوانین منطقه در برابر سیاست دولت رضاشاه مبنی بر خلع سلاح جنوب ایران و ایلات و عشایر ایستادگی کرد و دست به نبرد مسلحانه با نیروهای ارتش دولت مرکزی زد. و از خود سازش نشان نداد. از این رو به اتهام توطئه دستگیر و ۱۸ ماه زندانی شد. خالوحسین پس از بیماری، در هفتم شعبان ۱۳۶۵ قمری (۸ ژوئیه ۱۹۴۶ میلادی) درگذشت و در جوار بارگاه امام علی (ع) بخاک سپرده شد.
خالوحسین بردخونی به سال ۱۲۸۵ ه.ق (۱۲۴۷ ه.ش/ ۱۸۶۸ م.)، در بردخون، که آن روز از نواحی دشتی قدیم بود متولد شد. پدرش حاجی اسماعیل فولادی و مادرش زینب دختر حاج محمد فخرایی است. او را «حسین» نامیدند و در بزرگسالی به «خالوحسین» شهرت یافت. کودکی «خالوحسین» در همان قریه بردخون گذشت. تحصیلاتش در حد خواندن و نوشتن بوده، از نوجوانی‌ اسب سواری و تیراندازی، (از آموزشهای موکد اسلامی) را آموخت. خالو پس از مرگ پدر کدخدای بردخون شد.

خاندان خالوحسین بردخونی
اصل خاندان خالو حسین متعلق به روستای «باغک» از توابع تنگستان است. بنابراین به یک معنی خاندان خالوحسین در اصل «تنگسیر» بوده‌اند. نیای این خاندان، که نامش «خالوحسین» بود، دراواخر زمان پادشاهی «فتحعلی شاه» از روستای باغک به بردخون مهاجرت کرد و ساکن بردخون شد وی مردی شجاع، مقاوم و دولتمند بود که تمول و ثروت قابل ملاحظه‌ای داشت.

خالوحسین و رئیسعلی
وی از عهد کودکی رئیس‌علی بنا به نسبت خانوادگی (مادر پدری خالو با مادر رئیسعلی از یک طایفه بودند) با او در تماس بود. علاقه خالوحسین به رئیس علی به علت شجاعت و شهامتی که در او سراغ داشت فاصلهٔ سنی بین آنها را از میان برداشته (خالو حسین چهارده سال از رئیسعلی بزرگتر بود) به همین دلیل عزت واحترام رئیس علی در چشم خالو بیش از حد متعارف بود.

 هجوم انگلیسی‌ها به ایران
انگلیسی‌ها اولین بار در قرن نوزده و بیستم میلادی، گذشته از انعقاد پیمانهای تحمیلی گوناگون و استعمارگرایانه، سه بار ایران را مورد تهاجم مسلحانه قرار دادند. یک بار در سال ۱۲۵۴ ه.ق (۱۸۳۸ میلادی) در زمان محمد شاه قاجار که سپاهیان ایران، هرات را محاصره کردند و با تهدید جدی انگلیس رو برو شدند. دراین جریان، انگلیس با اعزام پنج فروند کشتی جنگی به عنوان اعتراض، جزیره خارک را اشغال کرد. سپاه ایران به ناچار در ۱۸ جمادی الثانی ۱۲۵۴ ه.ق (۸ سپتامبر ۱۸۳۸ میلادی) بدون اخذ نتیجه‌ای از محاصره هرات دست برداشت و تمام شرایط انگلیس را پذیرفت. ضعف و بی تدبیری حاج میرزا آغاسی و عدم آگاهی او از اوضاع آن روز در شکست ایران نقش عمده‌ای داشت.
دیگر بار در سال ۱۲۷۳ ه.ق (۱۸۵۶ میلادی) در زمان ناصرالدین شاه قاجار که ایران، هرات را محاصره و فتح می‌کند، نیروهای انگلیسی بدین بهانه به جنوب ایران حمله کرده خارک، بوشهر، برازجان، خرمشهر و اهواز را اشغال می‌کنند که سرانجام با عقد قرارداد مارس ۱۸۵۷ میلادی در پاریس صلح برقرار می شود. در این زمان آقاخان نوری صدراعظم ناصرالدین شاه، سخت و بدون پرده‌پوشی از انگلیس حمایت می‌کرد و خود، دست‌نشانده و عامل انگلیس بود.
سومین هجوم انگلیسی‌ها در سال ۱۳۳۳.ق برابر ۱۲۹۴.ش (۱۹۱۵.م) در جریان جنگ جهانی اول به جنوب ایران و بوشهر صورت گرفت که با مقاومت مجاهدین تنگستانی و دشتی روبرو شد و خالوحسین در این جنگ در کنار رئیسعلی دلواری بود.

 اولین نبرد خالو حسین
در سال ۱۳۲۷ ه.ق برابر با ۸-۱۲۸۷.ش (۱۹۰۹.م) در دوره استبداد صغیر محمدعلی شاه، «سید مرتضی علم الهدی اهرمی» از طرف «سید عبدالحسین لاری» به بوشهر آمد وی با کمک عده‌ای از جمله رئیسعلی دلواری، زائر خصرخان اهرمی، میرزا حسین‌خان برازجانی، خالوحسین بردخونی، رئیس عبدالحسین دشتی و احمدخان انگالی موفق شدند که شهر را تصرف کنند.
دومین نبرد خالوحسین
سومین هجوم انگلیسی‌ها به بوشهر در رمضان سال ۱۳۳۳ ه.ق برابر با اواسط تابستان ۱۲۹۴.ش (۱۹۱۵.م) در جنگ اول جهانی صورت گرفت که انگلیس بی طرفی ایران را نقض کرد و برای حفظ منافع خود به جنوب ایران حمله ور گردید خارک، بوشهر، برازجان، و … را به اشغال خود درآورد در این اوضاع و احوال، رئیسعلی دلواری برای ژرفا بخشیدن به مبارزات ضدانگلیسی خود، به دیدار خوانین منطقه تنگستان و دشتی رفت و آنان را به قیام و مقاومت مسلحانه علیه نیروهای انگلیس برانگیخت. او با خالوحسین نیز دیداری داشته و او را به مبارزه دعوت کرد. در همین زمان علماء و مجتهدین مقیم «نجف اشرف» و «کربلا» طی فتواهای جداگانه‌ای علیه بریتانیا اعلام جهاد کردند. از جمله فتوای علماء که مستقیماّ از نجف اشرف برای خالو حسین ارسال شد، متن جهادیه آیت الله «شیرازی» بود.
فتوای علماء و دعوت شخصی رئیسعلی دلواری و آیت الله بلادی، خالوحسین را مصمم به شرکت در جنگ کرد. به دنبال این تصمیم، وی پیک‌هایی به روستاهای اطراف بردخون فرستاد و سران روستاها را مطلع کرد. دیری نپایید که جمع تفگچی‌ها گرد خالوحسین اجتماع کردند و خود را آماده حرکت به سوی تنگستان و دلوار، که جبهه مقدم نبرد محسوب می‌شد، نمودند که تعداد تفنگچی‌ها ۱۵ نفر بود.
به دنبال اشغال بوشهر، در ۲۹ رمضان ۱۳۳۳.ق برابر با ۱۸ مرداد ۱۲۹۴.ش (۱۰ اوت ۱۹۱۵.م) نیروهای انگلیسی با چهار ناو جنگی به دلوار عازم شد. به دلیل بدی آب وهوا، با چند روز تاخیر، در ۳ شوال/ ۱۳ اوت انگلیسی‌ها عملیات حمله به دلوار را آغاز کردند. قوای خالوحسین از راه لاور ساحلی و بخش ساحل دریا خود را به دلوار رساندند. آنها درست هنگامی به دلوار رسیدند که جنگ سختی بین نیروهای انگلیسی و تنگستانی‌ها در گرفته بود. خالوحسین و تفنگچی‌های دشتی بدون درنگ به یاری مجاهدین تنگستانی شتافته و وارد کارزار شدند. انگلیسی‌ها از دریا با توپ‌های دورزن، مواضع مجاهدین را زیر آتش قرار دادند. تنگستانی و دشتی‌ها ناچار دست به عقب نشینی تاکتیکی زده و به مناطق اطراف دلوار پناه بردند. با فرا رسیدن شب، نیروهای تنگستانی و دشتی دست به شبیخون علیه انگلیسی‌ها زدند و تلفات به آنان وارد آوردند. و انگلیسی‌ها با بر جای گذاشتن دهها نفر کشته و زخمی مجبور به عقب نشینی از دلوار و پناهنده شدن به ناوهای مستقر در خلیج فارس شدند. دراین نبرد میجر «وینتل» (Wintle) فرمانده نیروهای پیاده‌شده در دلوار به دست رئیسعلی دلواری زخمی و ناخدا سوم «تی. ثی. ا. بلومفیلد» (Blomfild) کشته شد.
مختار حاج‌زینو یکی از تفنگچی‌های دشتی، خشمگین و عصبانی تبربه دست به جان زخمی‌های هندی وانگلیسی افتاد. که خالوحسین او را از این کار منع کرد. پس از نبرد دلوار، خالو حسین به اتفاق رئیسعلی، چندین مرتبه مواضع دشمن در بوشهر شبیخون زدند «واسموس» نیز شرکت داشت.
در شب ۲۳ شوال ۱۳۳۳.ق (۳ سپتامبر ۱۹۱۵) رئیسعلی دلواری در یک حملهٔ شبانه که به مواضع دشمن (انگلیسی‌ها) در منطقه «تنگک صفر» توسط یکی از خودی‌های خائن از پشت موردهدف گلوله قرار گرفت و شهید شد.

 جنگ کوه‌کزی
شهادت رئیسعلی تاثیر ویرانگری بر روحیهٔ خالوحسین گذاشت و خشم او را از بریتانیا و قوای متجاوزش به نهایت رساند. خالو مصمم شد انتقام خون رئیسعلی را از انگلیسی‌ها بگیرد و بی صبرانه منتظر فرارسیدن روز حمله بود. نقل شده که خالوحسین برای قبولاندن و تحمیل نظر و عقیدهٔ خود به منظور اعتراض به نظر واسموس و جلب پشتیبانی شیخ حسین خان چاهکوتاهی و زائر خضرخان، در فصل تابستان طاقت فرسای اهرم تا تصویب رای و پیشنهادش در آفتاب سوزان روی زمین تفتیده نشست. زیرا واسموس معتقد به جنگ فرسایشی و پارتیزانی بود ولی خالوحسین معتقد به صف‌آرایی در برابر قوای خصم بود سرانجام با اصرار و پافشاری خالو، رای خالوحسین را پذیرفتند.
جنگ در منطقهٔ «کوه‌کزی» نزدیکی بوشهر، واقع شد. در این جنگ برای تصرف بوشهر با تمام نیرو وارد عمل شدند.انگلیسی‌ها نیز با تمام توان رزمی با نیروهای مجاهدین برخاسته و به سختی از خود مقاومت نشان دادند.

 اسارت خالوحسین
در جنگ کوه‌کزی خالوحسین از خود شجاعت و دلاوری فراوانی نشان داد و ۱۳ نفر از افسران و سربازان انگلیسی را شخصاٌ کشت. وی در حال نبرد از ناحیه ران و بازو به شدت مجروح شد. دراین حال فشنگ‌های او نیز به اتمام رسید. با تمام شدن فشنگ به «کمال‌محمد فخرایی»، یکی از تفنگچی‌های همراهش فرمان داد که شال سفیدی بر سر تفنگ کرده و آنرا به علامت تسلیم بلند نمایند. انگیسی‌ها بلافاصله با مشاهده پرچم تسلیم به سوی او آمدند. یکی از انگلیسی‌ها، که افسر بود، توسط مترجم از او پرسید: تو فرمانده این عده هستی؟ خالو حسین انکار کرد. افسر انگلیسی به مجرد شنیدن انکار او، عصبانی شده و تپانچه‌اش را از کمر درآورد و به طرف خالو نشانه رفت. اما مشاهدهٔ خون زیادی که از دست و پای او می‌رفت، آن افسر را از کشتن او منصرف کرد. بلافاصله پس از جنگ کوه کزی شایعه کشته شدن خالوحسین در جنگ، در سرتاسر جنوب و حتی روزنامه‌های شیراز و تهران انتشار یافت. روزنامه «رعد» به سردبیری «سید ضیاءالدین طباطبائی»، نیز در ستون اخبار داخلی کشور با استناد به تلگراف‌های رسیده از برازجان به وزارت داخله، خبر کشته شدن خالو را منتشر کرد.امااین خبر زود تکذیب شد. انگلیسی‌ها پس از محاکمه خالوحسین او را به بوشهر بردند و سوار کشتی نظامی کردند و به شهر «بصره» انتقال دادند.
پس از چند ماه زندانی خالوحسین در بصره، «کمال میمد» که با خالوحسین در جنگ کوی کزی اسیر شده و به اردوگاه اسراء در جاوه اندونزی منتقل شده بود، به بصره فرستاده شد و به خالوحسین پیوست. به دنبال بازداشت دکتر لیسترمان قنسول آلمان در بوشهر و بازداشت و تبعید ۱۴ نفر از احرار بوشهر و اسارت خالوحسین، مجاهدین «حزب دموکرات فارس» به رهبری «اورعلیقان خان پسیان» در روز دوم محرم ۱۳۳۴ ق. (۱۰ نوامبر ۱۹۱۵ م.) کودتایی در شیراز ترتیب داده و در اولین اقدام «فردیک اکنورد» کنسول بریتانیا در فارس همراه چند نفر زن و مردانگلیسی را اسیر کردند. انگلیسی‌ها از شنیدن این خبر آشفته شدند و خود را مهیای حمله به اهرم کردند (اسراء در اهرم بودند) ولی بعد از مدتی مذاکراتی بین انگلیسی‌ها و سران تنگستان برای آزادی به طور رسمی آغاز شد. مبادلهٔ نهایی اسراء (۲۰ اگوست ۱۹۱۶ میلادی) به انجام رسید. خالوحسین و کمال میمد در خور خان از کشتی پیاده و مورد استقبال سران دشتی و روحانیون محلی و مردم قرار گرفتند و به وطن برگشتند.

 سومین مبارزه خالوحسین
خالوحسین با خوانین منطقه در برابر سیاست دولت رضاشاه مبنی بر خلع سلاح جنوب ایران و ایلات و عشایر ایستادگی کرد و بسال ۱۳۰۸ شمسی دست به نبرد مسلحانه با نیروهای ارتش دولت مرکزی زد. و از خود سازش نشان نداد.

به زندان افتادن خالوحسین
در سال ۱۳۱۶ ش. ماموران اطلاعاتی و پلیس سیاسی کشور نقشه کودتا علیه رضا شاه را در فارس و جنوب ایران کشف کردند. افسران مقیم دشتی که دل خونی از مخالفت‌ها و رفتار ضد رژیم خالوحسین داشتند بلافاصله دست به کار شدند و پرونده‌ای برای او ساختند و او را به بهانه توطئه علیه امنیت ملی در بردخون بازداشت کرده و به شیراز اعزام و محکوم به زندان کردند. به دلیل کهولت و سختی فضای زندان، وضع جسمی خالو رو به وخامت رفت و شدیدا بیمار و زمین‌گیر شد. دوستان و آشنایان به «سرهنگ محمدعلی علوی مقدم» روی آوردند. سرهنگ مقدم که از دوستان خالو بود، بالاخره موفق شد نظر مثبت عمال ژریم رضا شاه را مبنی بر آزادی او جلب کند.
سرانجام خالوحسین پس از تحمل ۱۸ ماه زندان پرمشقت در سال ۱۳۱۸.ش از زندان شیراز آزاد و به روستای زاد بومش بازگشت. وی ۷۳ سال از عمرش سپری شده بود.

درگذشت
در اواخر سال ۱۳۲۴ ش. خالوحسین دچار بیماری مهلکی گشت. چندین ماه با مرگ دست به گریبان بود تا سرانجام در ۷ شعبان ۱۳۶۵ ه.ق (۸ ژوئیه ۱۹۴۶ م.) برابر با ۱۳۲۵ خورشیدی به هنگام ظهر قریب به ۸۰ سالگی درگذشت. پیکر خالوحسین را به نجف اشرف منتقل و در جوار بارگاه حضرت علی (ع) به خاک سپردند.
پس از مرگ خالوحسین شاعران و مرثیه سرایان اشعار و مراثی فراوانی سرودند از جمله قطعه شعری از سید بهمیار متخلص به مفتون وجود دارد. خالو حسین در طول زندگی خود چهار بار ازدواج کرد که حاصل این ازدواج‌ها، هفت پسر و پنج دختر می باشد.

همرزمان
نام‌ تعدادی‌ از شهدا، اسرا و مجروحین‌ منطقه دشتی در جنگ‌ بین‌ الملل‌ در رکاب‌‌ خالو حسین‌ بردخونی:
1ـ ملا حسین‌ حاجی‌ میدری‌ از اهالی‌ مل‌ سوخته‌ 2ـ حیدر میرزا کمال‌ خالدی‌ از اهالی‌ بردخون‌ 3ـ عبدالله‌ محبوب‌ از اهالی‌ بردخون‌ 4ـ علی‌ محمد کاظمیان‌ از اهالی‌ بردخون‌ 5ـ ملک‌ زایر محمد از اهالی‌ ملا سالمی‌ 6ـ علی‌ محمد فخرو از اهالی‌ تل‌ سنگ‌ 7ـ غلام‌ حیدر جمالی‌ از اهالی‌ گسخون‌ بردخون‌ 8ـ حیدر محمد علی‌ فولادی‌ از اهالی‌ بردخون‌ 9ـ محمد علی‌ حاج‌ قنبر از اهالی‌ بردخون‌ 10ـ عبدالله‌ عباس‌ خسروی‌ از اهالی‌ بردخون‌ 11ـ خسرو مشهدی‌ زایر قاسم‌ خسروی‌ از اهالی‌ بردخون‌ کهنه‌ 12ـ حسین‌ حاج‌ علی‌ میدری‌ از اهالی‌ مل‌ سوخته‌ 13ـ علی‌ حاجی‌ فرزند غلام‌ از اهالی‌ درود احمد 14ـ محمد فرید فریدونی‌ از اهالی‌ خرگانه‌ 15ـ محمد احمد از اهالی‌ تل‌ سنگ‌ 16ـ محمد علی‌ محمد حسین‌ عابدی‌ از اهالی‌ چاه‌ پهن‌ 17ـ قنبر که‌ در خدمت‌ علی‌ زایر سالم‌ فولادی‌ بوده‌ از اهالی‌ بطانه‌ 18ـ ملا حسین‌ حاج‌ میرزا مؤمنی‌ از اهالی‌ دمیگز 19ـ عبدالله‌ احمدی‌ از اهالی‌ گلزنی‌
مجروحین‌:

1ـ حاج‌ فخرالدین‌ پولادی‌ 2ـ محمد عبدالله‌ فولادی‌ 3ـ حاجی‌ زایر محمد 4ـ علی‌ حاجی‌ 5ـ کمال‌ میمد فخرایی‌ اسیر ساکن‌ چاه‌ پهن‌ 6ـ زایر محمد فخرایی‌ 7ـ محمد عابدی‌ ساکن‌ملگنزه ‌

نام‌ عده‌ای‌ از کسانی‌ که‌ در آن‌ جنگ‌ همراه‌ خالو حسین‌ شرکت‌ داشتند:
1ـ میرزا آخوند ملا قاسم‌ فخرایی‌ 2ـ زایر اسماعیل‌ احمدی‌ 3ـ حسین‌ احمد 4ـ ملا حسین‌ حاجی‌ 5ـ حاج‌ قاسم‌ احمدی‌ 6ـ رئیس‌ عالی‌ محمودی‌ 7ـ حاج‌ محمد بردستانی‌ 8ـ سید حسین‌عزیزی‌ 9ـ حاج‌ غلام‌ زاید سالم‌ فولادی‌ ساکن‌ درود احمد 10ـ حاجی‌ زایر سالم‌ فولادی‌ ساکن‌ درود احمد 11ـ حاجی‌ زایر سالم‌ فولادی‌ ساکن‌ درود احمد 12ـ حیدر حسین‌ محمد فولادی‌ ساکن‌ درود احمد 13ـ محمد اسماعیل‌ فخرایی‌ و همراهان‌ از جم‌ و ریز که‌ عده‌ای‌ از آنان‌ شهید شدند 14ـ محمد فرید گنخکی‌ 15ـ محمد احمدی‌ 16ـاسدالله‌ خالدی‌ 17ـ حاج‌ حسین‌ قایدی‌ 18ـ حاج‌ قاسم‌ بردستانی‌ 19ـ غلامرضا مشهدی‌ ساکن‌ مل‌ گنزه
از جمله همرزمانی که از روستای دوراهک با خالوحسین همراه شدند: ابول حسن محمد علی، مشهدی نصرا.. حسن درویش، مشهدی قاسم زایر حاجی، علی حاجی احمد، مشهدی عبد ا.. حسین عبدالنبی، ملا محمد تقی حسن درویش، زایر قاسم مصیبو زایر حسن محمد علی و… بودند.

 

 

منبع: وبلاگ بوشهریها

 

زندگینامه آیت الله سید مرتضی مجتهد اهرمی

مجتهد اهرمی

 

 

در سال ۱۳۲۴ ق./۱۹۰۶ م. فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه پذیرفته و صادر گردید که مورد استقبال آزادی خواهان بلوکات و نواحی ایالت فارس و بنادر جنوب قرار نیز واقع گردید. در دوره محمدعلی شاه که حکومت مرکزی با آزادی خواهی مردم به مبارزه پرداخت رهبری آزادی خواهان در بوشهر بر عهده سید مرتضی اهرمی(علم الهدی) بود وی بدنبال فتوای علما از جمله استاد خود آخوند خراسانی و با توصیه و مشورت آیت‌الله سید عبدالحسین لاری و ملا علی تنگستانی و دیگر علما و تجار بوشهر و استمداد از حکام محلی از جمله خالوحسین بردخونی، رئیس عبدالحسین دشتی و رئیسعلی دلواری با همراهی قوای دشتی، دشتستان و تنگستان در سال (۱۳۲۷ ه.ق/ ۱۹۰۹ میلادی) اقدام به خارج کردن نیروهای طرفدار محمدعلی شاه از بندر بوشهر نمود و امورات آن را بدست گرفت. دولت انگلیس که مخالف آزادی خواهان بود نیز به بهانه دفاع از خارجی‌ها و جهت حفظ منافع خود در بوشهر نیروی نظامی پیاده کرد نه ماه شهر بوشهر در اختیار آزادی خواهان بود. دو ماه پس از موفقیت وی دولت مرکزی احمدخان دریابیگی را جهت سرکوب سید و آزادی خواهان به حکمرانی کل بنادر جنوب تعیین گردید که وی با تحریک پراکنده کردن نیروهای مشروطه خواه نمود و شهر دوباره به کنترل نیروهای محمدعلی شاه قرار گرفت. سید به کنسولگری انگلیس برده شد و بدنبال حساسیت مبارزان منطقه از جمله رئیسعلی دلواری جهت تسخیر بوشهر و آزادی سید، دریابیگی وی را بدستور محمدعلی شاه با کشتی به نجف تبعید نمود.[۲][۳] بعلت این تبعید وی از مبارزات جنوب در جنگ جهانی اول بودر افتاد و تا سال ۱۳۰۸ خورشیدی در قید حیات بوده است.[۴]

 

منابع

↑ تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی دشتی، حبیب الله سعیدی نیا، نشر موعود اسلام، بوشهر (۱۳۸۳)، ص123 – 127.

  1. ↑ تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی دشتی، حبیب الله سعیدی نیا، نشر موعود اسلام، بوشهر (۱۳۸۳)، ص123 – 127.
  2. ↑ تحلیلی بر عملکرد مشروطه خواهان بوشهر سایت آفتاب
  3. ↑ رئیسعلی دلواری (مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت هشتادمین سال شهادت رئیسعلی دلواری)، چاپخانه علوی بوشهر (۱۳۷۳)، ص ۲۱۹.

به نقل از وبسایت: کنگره آیت الله علم الهدی اهرمی

میرزا حسین معتقد ریشهری

استان بوشهر در دو سده اخیر شاهد حضور و ظهور بسیاری از فرزندان فرزانه خود در عرصه های مختلف علمی، فقهی، ادبی، اجتماعی، هنری و سیاسی بوده است که مع الاسف، غالب آنان به دلایل و عواملی که تحلیل هر کدام مجال و امکانی دیگر می خواهد برای نسل کنونی، کم شناخته و یا حتی ناشناخته مانده اند.

مرحوم مغفور، روحانی بزرگوار، شادروان میرزا حسین معتقد، معروف به فاضل اهرمی و متخلص به ” معتقد ” از افاضل آن روزگار هستند که بهتر است از زبان شاگردش مرحوم محمد علی خان سدید السلطنه اضافه نمایم که: ” میرزا حسین معتقد از افاضل روزگارند، مادرشان سیده و پدرشان از خواجگان ریشهر بوده اند و خود آن جناب در سال 1211 هجری شمسی در اهرم متولد و در ریشهر نشر و نما یافته و معتقد تخلص فرماید”.
مرحوم آدمیت، در جلد چهارم کتاب پر ارزش خود “دانشمندان و سخن سرایان فارس” می نویسد” معتقد. . . در دوازده سالگی برای تحصیل به خورموج ( مرکز دشتی ) رفت و به محمد خان دشتی پناهنده شد، علوم عربیه و فنون ادبیه، و فقه و اصول و حسن خط را بیاموخت. سپس برای تکمیل تحصیلات خود به عراق عرب رفت و چندی در آن جا اقامت گزید و در مدرسه سعادت بوشهر به تدریس عربی و ادبیات فارسی مشغول گشت و پس از چند سال از صحبت ناس ملول و در گوشه انزوا آرامید و به کتابت قرآن مجید و تالیف پرداخت”.

آثار شعری و قلمی مرحوم معتقد:
1. جواهر الزواهر ( کتاب موجود ) این تنها اثر چاپ شده شاعر است. بنا بر توصیه مرحوم آقا محمد علیخان، پدر سدید السلطنه در سال 1309 ه. ق و در شهر بمبئی هندوستان نشر داده است. همین دیوان شعر مجددا و به همت سدید السلطنه در سال 1324 ه .ق در چاپخانه گلزار حسینی شهر شیراز به چاپ رسیده است.
2. کتابی در غیبت و به زبان عربی موسوم به ” دلایل الظهور و علائم الحضور”
3. کتابی به شیوه کشکول، تحت عنوان ” مجموعه اللطائف ” که در بیان ظرائف و نوادر نوشته شده است.
سال وفات آن مرحوم سال 1299 هجری شمسی واقع شده است و آرامگاه آن مغفور در ریشهر و در مقبره خانوادگی در ضلع شمالی خانه مسکونی ایشان قرار دارد .
 
چند بیت از غزلیات آن مرحوم
گر ز چشم آن مه خورشید شمایل برود
رود از چشم، محال است که از دل برود
مهر او با گل من در ازل آمیخته شد
آن چه با هم شده آمیخته مشکل برود
بر مه روش چو پروانه و پروین دل خلق
گرشبی شمع صفت جانب محفل برود
نه چنان کشتی من در یم غم طوفانی است
که بشاید خبری زو سوی ساحل برود
آتش عشق تو آب و گل من داد به باد
عشق با حسن محال است مقابل برود
 
 
منبع: سرای من بوشهر

زندگینامه ناخدا عباس دریانورد

قريب يكصد سال پيش در يك خانواده دريانورد بوشهري مردي زندگاني مي كرد به نام ناخدا احمد كه با كشتي هاي بادباني علاوه بر اين كه سرتاسر خليج فارس را طي كرده بود، تاسواحل هند و آفريقا و زنگبار هم دريانوردي نموده بود. ناخدا احمد دو پسر داشت، يكي «ناخدا رضا» كه در شط العرب و رود كارون كشتي هاي تجارتي را راهنمايي مي كرد. در حدود سال 1255 هجري شمسي خداوند به ناخدا احمد فرزند ذكور ديگري عطا كرد كه او را «عباس» نام گذاردند.
عباس تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانه فرا گرفت و همين كه به سن دوازده سالگي رسيد به همراه پدرش به دريانوردي پرداخت و چون استعداد و هوش بسيار داشت به سرعت در كشتي راني و دريانوردي مهارت يافت. عباس كه بعد ها به «كاپيتان عباس» و «ناخدا عباس» شهرت يافت نام خانوادگي «دريانورد» را براي خود انتخاب كرد از راه مفاخرت گويد:

ليك از فضل خداوند كريم ذوالمنن
وارث دريانوردي باشم از جد پدر

ناخدا عباس در مسافرت ها به واسطه ي معاشرت و آميزش با مردم ممالك خارجه به زبان هاي انگليسي، هندي، آلماني، فرانسوي، و ژاپني آگاهي كامل داشته و با آن ها تكلم مي كرده و اشعاري هم به زبان هندي گفته است.
ناصرالدين شاه قاجار در سال 1319 هجري قمري يك فروند كشتي جنگي به ظرفيت 485 تن از كشور بلژيك خريداري مي كندكه آن را مظفري نام نهادند. تجهيزات اين ناو دو توپ كوچك ته پر و پنج قبضه تفنگ پنج تير بلژيكي بود.
2500 سال بر روي درياها تاليف دريابد فرج ا… رسايي:
معروف ترين فرمانده ناو مظفري «كاپيتان عباس دريانورد» بود كه تجربيات دريايي خود را در سفر هاي افريقا و چين از پدر خود در روي كشتي هاي بادباني آموخته بود.

 

 

دريانوردي ايرانيان تاليف اسماعيل رائين:
معروف ترين فرمانده ناو مظفري كاپيتان عباس دريانورد بود كه پدر او از ناخدايان معروف جهازات بادي به شمار مي رفت و سال ها به سواحل آفريقا و چين سفر دريايي كرده بود. در يكي از همين سفر ها بود كه پدر وي فوت كرد و او (كاپيتان عباس) كه جواني بي تجربه از فن دريانوردي بود و تنها طي سفر هايي كه همراه پدرش به آفريقا مي رفت اندكي با ره هاي دريايي و سواحل آشنا شده بود و چند بار نيز شخصا سكان كشتي را به دست گرفته بود، عهده دار اداره و هدايت كشتي شد. و كشتي بدون ناخدا را از زنگبار به بوشهر رساند.
ناخدا عباس دريانورد در مقام فرماندهي كشتي مظفري به درجه كاپيتاني ارتقا يافت و اجازه پوشيدن لباس فرماندهي دريايي را به دست آورد. او نه تنها چند هزار بيت از اشعار شعراي فارسي زبان را از حفظ داشت بلكه خود نيز شعر مي گفت و بسياري از مرثيه ها و نوحه هاي مذهبي او در سراسر خليج فارس معروف و مشهور است. وي پعد از اين كه كشتي مظفري از كار افتاد فرمانده ناوچه هاي توپدار و ضد قاچاق گمرك بوشهر شد. و در سيزدهم فروردين ماه 1333 در سن هفتاد و پنج سالگي بدرود حيات گفت.
در حاشيه صفحه 739 همين كتاب نوشته شده است كه : «…ذكر اين نكته ضروري است كه ناخدا عباس دريانورد در دوران سلطنت اعليحضرت رضا شاه كبير خدمات بزرگي در شناسايي راه هاي آبي و سواحل ايران براي دولت و نيروي دريايي انجام داد. او كاشف راه دريايي خورموسي تا بندر شاهپور (بندر امام کنونی)و سپس معشور (ماهشهركنوني) است و بيشتر علامت گذاري دريايي در اين راه دريايي با نظر او بعمل آمده است»
چون كاپيتان عباس اطلاعات كاملي از وضع سواحل و خليج فارس داشت، موقعيت خورموسي را معرفي كرد و همين امر سبب شد كه بندر شاهپور در كنار آن ساخته گردد و پس از تاسيس نيروي دريايي كه به امر اعليحضرت رضا شاه كبير صورت گرفت، مدت ها با سمت ناوسرواني عهده دار امور دريايي بندر شاهپور بوده است.
چون اعليحضرت رضا شاه كبير به اطلاعات و تجربيات عميق كاپيتان عباس در امور بندري و دريانوردي واقف بود، ندت شش ناه او را به همراه خود به شمال برد تا در آن جا مطالعه نموده و براي تاسيس نيروي دريايي بحر خزر طرح ها و نظزيات و پيشنهاداتي تقديم دارد.
كاپيتان عباس برخلاف انتظار در سال 1320 شمسي بازنشسته شد و اين امر باعث رنجش او گرديد ـ دوباره در سال 1325 به خدمت فراخوانده شد ـ باز در سال 1329 شمسي بازنشسته شد.
ناخدا عباس سه عيال اختيار كرده است و اولاد او عبارتند از:
1ـ عبدالحسن كه در حيات پدر فوت شده است.
2ـ عبدالحسين كه كارمند شركت نفت بوده و هم اكنون بازنشسته است و در اهواز اقامت دارد.
3ـ بي بيه همسر آقاي سيد جلال نيازمند كارمند بازنشسته گمرك بوده و فوت شده است.
4ـ بمان جان همسر آقاي انصاري است و فعلا در كراچي پاكستان ساكن است.
5ـ حاجيه خانم مريم جان همسر آقاي حاج عبدالكريم سعيدي است و در تهران اقامت دارد.
ناخدا عباس در سن 78 سالگي در سال 1333 هجري شمسي در اهواز و فات يافت و در بقعه امامزاده علي بن محمد زيار مدفون گرديد.
روس سنگ مزار ش اين ابيات را از خود او نوشته اند:
من از خدمت آب و اين خاك پاك
نياسوده ام جز به وقت هلاك

 

 

منبع: اين نوشته ها عينا و بدون هيچ گونه دخل و تصرفي در اسامي و القاب افراد از كتاب شرح حال و اشعار ناخدا عباس دريانورد تاليف آقاي علي نقي بهروزي(1356) گردآوري شده است.