منوی اصلی
فصل چهارم: دانشگاهها و شهرهای دانایی
- بازدید: 1616
در سال های اخیر، دانشگاهها به عنوان یک زیرساخت کلیدی دانایی (به دلیل توانایی آنها به عنوان سکوی تولید، تجاری سازی و انتقال دانایی) در حمایت از شهرهای دانایی، قلمداد شده اند. در زمانی، دانشگاه ها را همچون برج های عاج توصیف می کردند که تنها به آموزش و پژوهش آکادمیک سنتی می-پرداختند و تعهدی را نسبت به فضای پیرامون عرصههای اقتصادی - اجتماعی که در آن زیست می-کردند، احساس نمی نمودند. امّا با پدیداری اقتصاد دانایی محور، هم اکنون دانشگاه ها به صورت پیشرفته ای به عنوان پیشران های نیرومند دانایی، تغییر در دانش، فناوری و دیگر گستره های خلاقانه و از همه مهمتر، به عنوان گذرگاهی برای توسعهی شهری دانایی محور، نگریسته می شوند. دانشگاه ها به عنوان فعالان اصلی فرایند تولید دانایی محسوب می-گردند و از آنجا که بخش دانایی در تمام مدل های درون زاد رشد جای دارد، می توان بخش دانایی را به صورت انباشتی از تمام دانشگاه ها در عرصه ی اقتصاد توصیف نمود. از این رو، دانشگاه ها در جامعه ی پیچیدهی ما که اندیشه های نوین خلق و خرد موجود را به چالش می کشد، نقش محوری دارند (17).
بر اساس مطالعات هنری و پنچ ، شهرهای موفق با رشد خوشه های دانایی نهفته در جوامع دانایی که عمدتاً از سوی دانشگاه ها مورد حمایت قرار می گیرند، پیوند دارند (18).
در حقیقت در سراسر دنیا، بسیاری از دانشگاه ها در تدوین چشم انداز، راهبرد و برنامه های عملیاتی شهرهای خود (جهت تبدیل شدن به شهرهای دانایی محور شکوفا ) به صورت مستقیم درکنش و تکاپو هستند.
برای مثال، دفتر سرمایه ی دانایی در ملبورن که توسط هشت دانشگاه ملبورنی بنیان گذاشته شده است، با شورای شهر، بخش دولتی، آکادمیک و بخش کسب و کار، در ارتقاء جایگاه محلی و جهانی ملبورن به عنوان یک شهر دانایی، تلاش می نماید.
دانشگاه ها افزون بر نقش تدوین برنامه ی راهبردی توسعهی شهری، مسئولیت پرورش کارگران دانایی و تولید مجموعه ی مهارت ها و دانایی جدید و نیز به عنوان مرکز رشد صنایع، محصولات و خدمات نوین در دوران اقتصاد دانایی محور را به عهده دارند. این ظرفیت مرکز رشدی، دانشگاه ها را به بازیگران کلیدی در فرایند توسعه ی شهری دانایی محور و تغذیهی شهرهای دانایی مبدل نموده است (17).
به زبان دیگر، هم آهنگ با تغییر در تفکر تولید دانایی و سیاست نوآوری، مأموریت دانشگاه ها در پیوستگی با جغرافیای زیست آنها نیز تغییر نموده است. به صورت سنتی و نیز پسامدرن، چهار مدل پیرامون پیوستگی دانشگاه با محیط پیرامونی و زیست آن ها می توان متصور شد. ما با دو مدل اول در طول دهه های گذشته آشنایی داشته ایم ولی مدل های سوم و چهارم از مدل های نوپدید است که در دوران اقتصاد دانایی محور با آن ها رو در رو می شویم.
مدل اول: دیدگاه وسواس گرایانه
این مدل در تیپ دانشگاه همبولتی برجستگی داشت. در این مدل، دانشگاه یک فاصله ی بحرانی را از محیط زیست اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود برای بهینه نمودن پتانسیل نوآورانه و منتقدانه نگه می دارد و انتقال دانایی در این مدل یک سو بوده و از سوی دانشگاه به سوی ذینفع ها در جریان است و دانشگاه ها با دید جهانی به امر آموزش و پژوهش می-پردازند. این منظر دانشگاه ها (برج عاج)، از سوی بسیاری از منتقدین به چالش کشیده شده است؛ ولی گذشت زمان نیز نشان خواهد داد که این مدل نگرش دانشگاه به محیط پیرامون، در خود سودمندی های پایداری را برای جامعه در دراز مدت به ارمغان خواهد آورد.
مدل دوم: دیدگاه اجتماعی
در این مدل، دانشگاه تلاش می نماید تا در یک گفتمان با فعالان منطقه ای هماهنگ شود تا نیازها و پاسخ به آن ها را جویا شود. نقش عمومی دانشگاه در این مدل، توانایی آن در دسترسی گسترده تر به دانایی و سودمندی های آن در طیف گسترده تری از افراد جامعه است. از این رو، دانشگاه اولین نهادی است که در راه شناسایی و تعریف توسعه و چالش-های آینده و ارائهی راه حل های مسائل و مشکلات پیچیدهی جامعه، گام برمی دارد.
مدل سوم: دیدگاه خلاقانه
در مدل سوم، به دانشگاه به عنوان نهادی که باید ضرورتاً به بهینه سازی و پرورش پتانسیل خلاق افراد و گروه ها بپردازد، نگریسته می شود. این بهینه سازی ممکن است اغلب شامل ارائهی منابع، زمان و فضا برای پژوهش های غیر قابل انتظار و پرخطر باشد که نتایج آن از لحاظ اثر بر منطقه و دیگر توسعه های بیرونی را نمی توان پیش بینی نمود. در این مدل، دانشگاه پذیرای یک ارتباط تحریک آمیز دو سویه و حمایتی با دیگر فعالان منطقه در یک هدف مشترک جهت بهینه نمودن شرایط برای چنین فعالیت های خلاقانه و فراهم آوردن یک محیط پرآفرینش است. اعضاء دانشگاه در این مدل، در جستجوی گفتمان زنده با دیگر شرکاء بیرونی می باشند تا جرقه و منظرهای تازهی مورد علاقه ی خود و دیگر گستره ها، اجازه ی ظهور یافته و پتانسیل خلاقانه به صورت کامل امکان خودنمایی بیاید.
مدل چهارم: دیدگاه میانه روانه
بر اساس این مدل، دانشگاه همچون نهادهای دیگر نیز یک نهاد دانایی محور است که از پایه، از دیگر کسب و کارهای دانایی محور متفاوت نیست؛ هر چند که احتمالاً تعداد بیشتر و گسترهای وسیع تر از افراد خبره را در اختیار دارد. در این مدل، دانشگاه پیوستگی با محیط زیست خود را به صورت تبادل دانایی و کارگران دانایی با دیگر نهادهای منطقه تعریف می کند.
در تمام این دیدگاه ها، دانشگاه به عنوان یک فعال مرکزی و نه یک موتور کلیدی، در توسعه ی منطقه ای نگریسته می شود. البته باید این را یادآور شد که هر دانشگاه، بخش دانشگاهی یا آکادمیسین دانشگاهی، ممکن است یکی یا ترکیبی از این مدل ها را برای پیوستگی خود با محیط پیرامون برگزیند. توصیف ساختاری این مدل ها در برگیرنده ی چشم اندازهای گوناگونی است که چگونه دانشگاه می تواند با یک شهر دانایی نیز در گفتمان قرار گیرد (16) و هر کدام از این مدل ها می توانند تا حدی در گفتمان تولید، پخش، به کارگیری دانایی و نوآوری جهت رشد اقتصادی به کار آیند.
دانشگاه ها در ساخت شهرهای دانایی، با حمایت از نظام های نوآوری منطقه ای و پدیداری خوشه های موفق صنایع دانایی نوآور و رقابت پذیر، در برانگیختن رشد اقتصادی مشارکت می نمایند. از نظر بسیاری از پژوهشگران، نقش مهم منابع منطقه ای ویژه در برانگیختن توانمندی های نوآورانه و رقابت پذیری صنایع دانایی در ارتقاء شهرهای دانایی، پنهان نمانده است. مطالعات بر روی خوشه ها، سرریزهای دانایی و نوآوری منطقه ای نشانگر آن است که انباشت اطلاعات و دانایی و جریان ایده ها در یک منطقه ی جغرافیایی، به تراکم صنایع دانایی و فعالیت های تحقیقی و توسعه ای (R&D)، از جمله دانشگاه ها بستگی دارد. ویژگی مهم خوشه ها، توانایی آن ها در خلق فضا برای یادگیری جمعی و ارتقاء اشتراک دانایی است. دانشگاه ممکن است با صنایع دانایی محور خوشه ها، از طریق تأمین و یا حتی تبادل پژوهشگران با مهارت بالا پیوند یابد. دیگر مهارت های دولتی و خصوصی نیز در کنار دانشگاه ها به ساخت مارپیچی سه گانه می پردازند که برای توسعه ی خوشه های دانایی مورد نیاز هستند. از این رو، فراهم آوردن توسعهی زیرساخت های مناسب تماس میان نهادهای عمومی، دانشگاه ها و بنگاه های دانایی محور خصوصی در یک منطقه ی شهر دانایی، به عنوان بخش بسیار مهم خلق نوآوری و آفرینش شهرها، در سکویی برای رقابت و تبدیل به شهر دانایی، نگریسته می شود. در اقتصاد دانایی محور، فراتر از صنایع دانایی محور، به نخبگی و خلاقیت به عنوان عناصر مهم در شکل دهی فرصت های اقصادی در شهرهای دانایی محور چشم دوخته می شود. هم اکنون شکوفایی یک شهر به صورت عظیمی به فواید آن در خلق ایده های جدید که از دیدگاه اقتصادی سودمند باشند، بستگی دارد. از آنجا که نیروی انسانی به عنوان سرمایه ی انسانی، در محاسبات اقتصاد دانایی محور و توسعه ی شهری دانایی پدیدار یافته است، کارگران دانایی، از مهم ترین فعالان تولید دانایی درخشش یافته اند. کارگر دانایی، به صورت تیپ جدید از کارگر که از هر گونه چیرگی ماشین رها گردیده و به هیچ کارگر صنعتی دیگری ارتباطی ندارد، تعریف شده است.
کارگران دانایی همچنین با مقیاس هایی همچون جا گرفتن در هر کدام یک از سه کد شغلی استاندارد (مدیران، متخصصان و کارگران تکنیکی) یا افراد با درجه ی بالای فارغ التحصیلی، تعریف گردیده اند (17). در مدل های توسعه ی اقتصاد دانایی محور، کارگران دانایی نیز به عنوان موتور محرکهی اقتصاد دانایی و رشد معرفی شده اند (19و20).
در اقتصاد دانایی محور، توسعه ی شهری دانایی محور بر روی جذب کارگران دانایی متمرکز شده است. هر چند برای جذب این کارگران، کیفیت زندگی، تنوع شهری، عدالت اجتماعی و کیفیت مکان، از عناصر ضروری هستند ولی دانشگاهها نه تنها در تأمین کارگران دانایی بلکه در برآورد نیازمندی های آن ها در شهر دانایی نیز نقشی بیهمتایی را ایفا می نمایند (17).
در دوران اقتصاد دانایی محور و مارپیچ سه گانه-ی دانشگاه، صنعت (بخش خصوصی) و دولت (بخش عمومی)، که دارای همپوشانی هایی هستند، شاهد رویش سازمان های هیبرید در سطح مشترکات هستیم. در سطح مطبوعات علمی و آکادمیک، مدل مارپیچ سه گانه که بر روی دانایی، یادگیری و نوآوری تأکید می ورزد، برای توسعهی اقتصادی و رقابت پذیری در سطح منطقه ای، نقشی مرکزی را دارد. دانشگاه ها در این مارپیچ با تولید دانایی نهان ، مهارت ها، فرهنگ و فراشمولی اجتماعی که از اجزاء نیرومند راهبردهای اقتصاد منطقهای هستند، نقش مهمی بازی می کنند. از سوی دیگر، همانگونه که اشاره شد دانشگاه ها با جذب کارگران دانایی، تجاری سازی و جذب سرمایه گذاری، موجب کارآفرینی و رونق کسب و کار در شهر دانایی می-گردند و از این رو، روز به روز به عملکرد برجسته ی دانشگاه در پیوند شهر دانایی با عرصه ی اقتصاد دانایی محور جهانی، بیشتر پی برده می شود.
در طیّ چند سال اخیر، مطالعات نشان داده اند که دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی باید در صحنه ی منطقه ای و محلی بیشتر رخنمود یابند. در مطالعه ی گسترده ی OECD، بر روی نقش آموزش عالی و دانشگاه در توسعه ی منطقه ای که در سپتامبر 2007 به چاپ رسید، به این اشاره شده که هم اکنون زمان آن رسیده است که آموزش عالی در کنار تعهد ملّی و جهانی، به توسعهی نقش محلی خود نیز بپردازد. در این مطالعه به سه شیوه که دانشگاه ها می توانند در توسعه ی منطقه ای (برای مثال توسعه ی شهر دانایی) اهتمام ورزند، اشاره شده است:
خلق دانایی در منطقه، از طریق پژوهش و بهره برداری از آن به وسیله ی انتقال فناوری شامل شرکت های چرخشی ، تأمین حقوق معنوی و نقش مشاورهای
شکل دهی به سرمایه ی انسانی و انتقال دانایی شامل مکان دهی فرایند یادگیری به وسیله ی یادگیری کار محور، اشتغال فارغ التحصیلان در منطقه، آموزش مداوم، توسعه ی تخصصی و فعالیت های یادگیری مادام العمر
توسعهی اجتماعی و فرهنگی که به محیط، همبستگی اجتماعی و توسعهی پایدار ارتباط داشته و می تواند شرایطی را خلق نماید که نوآوری رونق یابد.
بر اساس گزارش OECD و نیز یافتههای بنیاد کار در پژوهش های ایدئوپولیس، در شهرهایی که صنایع دانایی محور خود را رشد می دهند، دانشگاه ها بینهایت مهم هستند. این بدان معناست که شهرهای موفق دانایی دارای نیروی کار با سطح بالایی از مهارت هستند که نیازهای اقتصاد دانایی محور خود را پاسخ داده و دارای دانشگاههایی هستند که این سرمایه ی انسانی را تولید میکنند و از این رو شهرهای دانایی در مقوله ی خلاقیت و تولید کارگران دانایی با سطح مهارت بالا، در زمینه ی اقتصاد دانایی شهری فعالیت می کنند (21و22).
اقدامات لازم برای پیوند دانشگاه با شهر دانایی
پژوهشگران بنیاد کار، بر اساس یافته های مطالعات خود برای بهبودی در ارتباطات میان دانشگاه ها و شهرهای دانش جهت یافت سودمندی-های دوجانبه (بدون بار افزودهای بر هر کدام یک از آن ها) مجموعه ای از اقدامات را پیشنهاد کرده اند:
اول/ بسیار حیاتی است که این گزاره درک شود که دانشگاه های گوناگون، مأموریت های گوناگونی دارند و شهرهای گوناگون نیز چشم اندازهای گوناگونی را برای آینده ی اقتصادی و اجتماعی خود می جویند.
بسیاری از دانشگاهها، مأموریت خود را انجام پژوهش های در کلاس جهانی و اثر بر علم در عرصه ی جهانی ترسیم نموده اند. هر چند که این موضوع به معنای آن نیست که چنین دانشگاه هایی نمی خواهند که اثر محلی نداشته باشند، امّا این دانشگاه ها احتمالاً اثر متعارفی را در صحنه ی اقتصاد محلی و منطقه ای در مقایسه با دانشگاه هایی که تأکید محلی و منطقه-ای آشکار و کمتر شناخته شدهای در سطح بین-المللی را می جویند، از خود نشان می دهند.
بسیاری از شهرهای دانایی بر نقش محوری دانشگاه ها در موفقیت صنعت دانایی محور خود اصرار می ورزند. از سوی دیگر، کیفیت اقتصاد محلی نیز بر میزان گستره ای که دانشگاه ها ممکن است اثر گذار باشند، تأثیر می گذارد. برای مثال، چنانچه شرکت های محلی کمی باشند که فرصت های پرکیفیتی را فراهم می آورند، دانش آموختگان کمتری در مکان به کار گرفته خواهند شد. شهرهای دانایی و دانشگاه ها باید ارتباطات کاری خود را به گونه ای توسعه دهند که بازتابی از مأموریت ها وشرایط متمایز کننده ی آن ها باشند.
دوم / انتظارات در مورد اثر دانشگاه ها باید از زوایه -ی بسته ی دانش و فناوری فراتر رفته و اثرات آن ها بر روی بخش هایی همچون خدمات مالی و کسب و کار و صنایع خلاق (creative industries) نیز در نظر گرفته شوند.
ایده ی انتقالی دانایی به خوبی مفهوم سازی نشده است و ایده های محدودی وجود دارد که بیان می دارند که کدام یک از بخش و یا گستره های آکادمیکی بایستی در انتقال دانایی درگیر شوند. بیشتر اقداماتی که برای انتقال دانایی و اثر بر اقتصاد صورت می گیرد، بیشتر جهت صنایع علمی و فناورانه توسعه داده شده اند تا گستره های پژوهشی. این به معنای آن است که راهبردهای محلی توسعه ی اقتصادی، آموزش محلی را با نگاه به انتقال دانایی در بخش های علم و فناوری و نه در دیگر حوزه های تخصصی که راهبردها برای رشد خود برگزیده اند، جستجو می نمایند.
این کنش موجب می گردد که فرصت های واقعی که دانشگاه ها و شهرهای دانایی از آن ها سود می برند، فراموش شوند. برای مثال در ناتینگهام، شبکه ی خلاقیت ناتینگهام، به صورت موفقیت آمیز طیفی از کسب و کارهای رشد یابنده و آغاز یابنده را مورد حمایت قرار داده است. در شهرهایی مانند لیدز و منچستر، پتانسیلی برای این شهرها وجود دارد که از کار نزدیک دانشگاه با بخش های کلیدی مانند خدمات مالی و کسب و کار، جهت حمایت از مدیریت با کیفیت بالاتر، رهبری و عمل گرایی سودمند شوند. از این رو، بسیار حیاتی است که دانشگاه ها و شهرها به فراتر از بخش های انتقال دانایی سنتی در یک اقتصاد دانایی محور بنگرند.
سوم/ شهرها و دانشگاه ها لازم است که به شکل جزییتر بتوانند راهبردهایی که با اقتصاد دانایی محور سازگارمندی یابند، شناسایی نمایند و بدانند که اهداف مشترک شان در کجا نهفته است.
بسیاری از ایده ها پیرامون اثر نهادهای آموزش عالی بر روی خلق شغل، پیوندهای صنعتی، نوآوری، اندک بوده و در عمل نیز به صورت کامل انجام نگردیده و یا به کار برده نمی شوند. اغلب، بازنگری جزئی تر از آن که در کجاها این ارتباطات سودمند هستند، صورت نگرفته و تنها این ارتباطات بر اساس شناخت مبهمی از آن ها حاصل آمده اند. این به معنای آن است که در درون شهرها، مقامات محلی بایستی در نهادهای گوناگون عالی، در مورد اولویت-های ویژه ی خود تفکر کرده و هم پوشانی های خود را یافت نمایند.
در هر صورت، بایستی که شهرهای دانایی و دانشگاه ها بر این موضوع به آگاهی مشترکی دست یابند که تغییر به سوی اقتصاد دانایی محور می تواند فرصت های استثنایی و چالش هایی را برای هر دو، فراهم آورد.
چنانچه با شیوه ای ابزارمند و چارچوبی معین، بتوانند مأموریت های بنیادین خود را یافت نمایند، احتمال آن وجود دارد که شهرها و دانشگاه ها بتوانند به آسانی مکان هایی که اهداف مشترک نهفته دارند و در کجاها ندارند را شناسایی نمایند. در هرصورت، در زمان کنونی چالش های اقتصادی، شهرها ممکن است لازم داشته باشند تا نقش مهم بخش عمومی نهادهایی همچون دانشگاه ها را در توسعهی اقتصادی و تدوین راهبردهای آینده ی خود، مورد ارزیابی قرار دهند.
چهارم/ شهرها و دانشگاه ها لازم دارند با یکدیگر به صورت متفاوت بر روی موارد گوناگون کار کنند.
در جاهایی که اهداف و فرصت های مشترکی برای سودمندی دو جانبه وجود دارد، دانشگاه ها و مسئولین محلی یا منطقه ای باید بنگرید که آیا این به معنای کار مشترک بر روی یک پروژه خواهد بود و یا با یکدیگر مشاوره می کنند ولی کار جداگانه صورت می گیرد و یا به صورت ساده، طرف دیگر را آگاه نموده، امّا هر دو با یکدیگر کار نمی کنند. نتایج پژوهشگران بنیاد کار نشان داده است که وجود شفافیت در مورد اهداف مشترک، توسعهی ارتباطات و ایجاد اعتماد سازی با گذشت زمان، کاهش جلسات غیر ضروری و تضمین آن که مشاوره ها و آگاه سازی-ها در مراحل اولیهی توسعه ی پروژه انجام می پذیرد، همگی می توانند به عنوان عوامل کلیدی یک مشارکت موفقیت آمیز، خود را نمایان نمایند. به زبان دیگر، لزومی برای کار با یکدیگر بر روی هر چیزی وجود ندارد و مهم است که به جای نشست های غیر ضروری، زمان را بر کار خود متمرکز نموده ولی طرف دیگر را از روند کار در مراحل آغازین آگاه نمایند. همچنین پروژه هایی را که از کار مشترک سود بیشتری را به نسبت از کار به تنهایی حاصل می-کنند، شناسایی نمایند. این راهبرد می تواند موجب شود که دانشگاه ها و شهرها با یکدیگر به صورت مؤثری کارکنند.
پنجم/ دولت باید به انعطاف پذیری اعتبارات مالی و مشوق هایی که برای کار مشترک دانشگاه ها و مسئولین محلی یا به مشارکت های زیر منطقه ای تخصیص داده است مورد بازنگری قرار دهد.
در حالی که سابقهی همکاری نهادهای آموزشی با شهر وجود دارد، امّا جریان اعتباری و مالی که بتواند این فعالیت ها را که نقطهی اتکاء اقتصادی ندارند مورد حمایت قرار دهد، چندان وجود خارجی ندارد. از این رو، انگیزه و مشوق کار مشترک و اعتقاد به این که سودمندی های دو جانبه ای آفریده می-شوند، باید وجود داشته باشد. افزون بر این، ممکن است به گونه ای اعتبار به نهادها داده شده باشد که همچون مانعی جهت کار مشترک خود را نشان دهد. بدین سان، دولت زدودن این موانع را برای حمایت-های کار مشترک دانشگاه و شهر دانایی ( به منظور کسب سودمندی اقتصاد محلی) میبایست در سرلوحهی کار خود قرار دهد.
این اقدام در زمانی که اکثر شهرها با بیکاری فزاینده روبهرو شده و لازم دارند که مشکلات کوتاه مدت خود را مدیریت نمایند و همزمان برنامه ریزی جهت اهداف متوسط و طولانی مدت را در زمانی که اقتصاد آغاز به رشد دوباره نموده و گستره های پژوهشی به عنوان یک برتری محسوب می گردند، به انجام رسانده و نقش مهم خود را نشان دهند.
ششم/ لازم است که رهبران دانشگاهی و شهری، چیرگی بر موانع فرهنگی که از کار مشترک پیشگیری مینمایند را لحاظ نمایند.
یکی از بزرگترین موانع برای کار مشترک میان دانشگاه ها و شهرها آن است که جریان های مالی و اعتباری گوناگون، مأموریت های نهادی و نیز تفاوت در زبان مورد استفاده، موجب شود که در عمل بسیاری از افرادی که کار مشترک بر آنها تکیه دارد، به این موضوع برسند که برقراری ارتباطات پایدار مشکل است. رهبران باید کارکنان خود را از این موانع زبانی و شکاکیت در مورد این که چرا باید به شیوه ی مشارکتی کار نمود تا به سودمندی های دو جانبه دست یافت، رها سازند. هر چقدر بیشتر موانع فرهنگی مورد چالش قرار گرفته و این موضوع که هم دانشگاه ها و هم شهرها از کار مشترک سود خواهند برد و در نهایت سودمندی های اقتصادی و اجتماعی، برای مردمی که در شهرها کار و زندگی می کنند و "منطقه ی شهری دانایی" فراهم خواهد آمد، روشنتر شود، اجرای پروژه با موفقیت بیشتری توأم خواهد گردید (22).