منوی اصلی
فصل هفتم: رهیافت میان رشتهای در پزشکی
- بازدید: 1820
هر چند که از دهههای پیش، رهیافت چند رشتهای در درمان بیماران، مورد توجه فلسفهی درمانی پزشکی قرار گرفته بود ولی از چندی پیش، پیوستگی رهیافت میان رشتهای در پزشکی با چگونگی کیفیت مراقبتهای طبّی و برآوردن نیازهای متنوع و پیچیدهی بیماران، مورد سنجش و ارزیابی علمی قرار گرفته است.(47-43) در این نوشتار بیش از آنکه ما در جستجوی بررسی اثر تغییر راهبرد پزشکی به رهیافت میان رشتهای بر گسترهی دستآوردهای پزشکی در سلامت و بیماری باشیم، در پی آنیم که چرایی حرکت به سوی این رهیافت را در راهبردهای نوین پزشکی از دید تئوریک بررسی نماییم. آنگاه به عرصهی عملی این چرخش راهبردی در سیاستهای سلامت و بیماری بنیاد ملّی سلامت آمریکا نظری خواهیم افکند.
انتخاب بنیاد ملّی سلامت آمریکا بر این اساس است که نه تنها این نهاد بینالمللی، بزرگترین نهاد پزشکی جهان است بلکه از آن رو است که این نهاد بهترین پروژههای پیشآهنگ را برای آغاز برنامههای میان رشتهای در انستیتوهای تحت نظارت خود به اجرا در آورده است و بسیاری پروژههای پژوهشی میان رشتهای، در قالب کنسرسیومهای میان رشتهای، برای حل مسائل پیچیده و غامض سلامت و بیماری را سامان داده است و برنامههای تربیتی و آموزشی برای آشنایی پژوهشگران در تمام مقاطع تا سطوح پسا دکترا را فراهم آورده و توسعهی فناوریها و روشهای پیشرفتهی تحلیلی میان رشتهای را مورد حمایت خود قرار داده است. این در حالی است که هنوز در بسیاری از دانشگاهها و مراکز آکادمیک پزشکی جهان، هر چند که از لحاظ فکری و تئوریک از برنامههای میان رشتهای حمایت میکنند ولی هنوز در چارچوب مرزهای رشتهای سنتی دست و پا میزنند.(48)
چنین به نظر میرسد که میل سیاستهای راهبردی پزشکی به سوی برنامههای میان رشتهای، برخاسته از دو بینش " تفکر سیستمی" و درهمتنیدگی " فاکتورهای بیولوژیک و اجتماعی" در پژوهشهای سلامت و بیماری باشد. هر چند که از مدتها پیش، رهیافت میان رشتهای در پژوهشهای اپیدمیولوژی، دکترین ویژهای را به خود اختصاص داده بود.(49- 48) امّا این در حقیقت درهمتنیدگی علوم اجتماعی و زیست پزشکی در پژوهشهای سلامت است که به عنوان یک پارادایم چیره، خود را در فلسفهی پزشکی نمایانده است.(51-50)
بدین سان، دانش اپیدمیولوژی به ارائهی مدلهایی جهت ادغام فاکتورهای اجتماعی در مطالعات سلامت و بیماری پرداخته و از پتانسیلهای رهیافتهای سیستمی در سلامت جامعه به بحث میپردازد.(51)
چنین اندیشه میشود که درهمتنیدگی رهیافتهای اجتماعی و بیولوژیک، موجب درک علمی جامعتر از عوامل سلامت و بیماری گردیده و راهبردهای بنیان برافکن پیشگیری از بیماریها را توسعه میدهد. از آنجا که در این اندیشهی جدید، از فرآیند درهمتنیدگی عوامل اجتماعی و بیولوژیک یاد میشود و نه از میل رهیافتهای اجتماعی به سوی پزشکی و سلامت عمومی، میتوان چنین برداشت نمود که بیشک فلسفهی تئوریک پزشکی در یک تغییر پارادایم، میل به سوی رهیافت میان رشتهای را در سر میپروراند. بینش دیگر که همچون تکانهای موجب میل سیاستهای راهبردی پزشکی به سوی برنامههای میان رشتهای جهت بهبود سلامت مردم شده است، تفکر سیستمی است.
الف/ تفکر سیستمی
امروزه علوم سلامت در پی علوم سیستمی است، همانگونه که 40 سال پیش، پزشکی همین روند را با جامعهشناسی طی نمود. زیرا بینش تفکر سیستمی میتواند پیچیدگیهای نیروهای علیتی را در جوامع گوناگون آشکار نموده و نیز تار و پود لایههای مختلف اکولوژیک و همچنین شرایط اجتماعی ارائه خدمات سلامت را نمایان سازد. بدین سان، جهت بهبود سلامت مردم، بسیار ضروری است که درک گستردهتری از سیستمهای سازگارشوندهی پیچیده، در بُعد علتیابی و همچنین حل مسائل سلامت عمومی، داشته باشیم. برای مثال، پیشگیری و کنترل پاندمی آنفولانزا، به همکاری میان شاخههای گستردهای از رشتهها و میدانهای پژوهشی نیاز دارد؛ مانند نظام جهانی مراقبت برای شناسایی رخدادهای آنفولانزا، تحلیل آزمایشگاهی سریع سویههای ویروسی جدید جهت توسعهی درمانهای سودمند و خلق ارتباطات گسترده و زیرساختهای انفورماتیک به گونهای که جوامع بتوانند به صورت مؤثر خود را آمادهی پذیرش و واکنش نسبت به اپیدمیهای آنفولانزا کنند. همانگونه که مشاهده میشود این ساختار و عملکردها جهت پیشگیری و کنترل پاندمی آنفولانزا نمایانگر یک سیستم سازگارمند پیچیدهی تغییرپذیر است. در حقیقت جان میلیونها نفر بستگی به عملکرد این سیستم پیچیده دارد. بنابراین تفکر سیستمی رهیافتی مناسب برای پرداختن به این مسائل پیچیدهی سلامت میباشد. برای پردازش تفکر سیستمی در یک مسئله میبایست، چهار عملکرد روی دهد:
1/ مدیریت دانش سیستمی: افزایش توجه به چگونگی دریافت، مدیریت، تبادل، تجزیه و تحلیل، یکپارچهسازی و انتشار دانش جدید.
2/ توان شبکههای سیستمی میان رشتهای: تأکید بر رهیافت شبکهای که تشویق کنندهی پردازش ارتباطات میان افراد و سازمانها در فراتر از مرزبندی سنتی و گسترهها، به منظور دستیابی به اهداف و چشماندازهای مربوطه است.
3/ روشهای تحلیل سیستمهای پیچیده: توسعهی مدلها و فرافکنیها با کاربرد رهیافتهای تحلیلی متنوع (مانند معادلات دیفرانسیل، مدلسازی بر پایهی عامل، مدلسازی پویایی - سیستم) به منظور بهبود تصمیمگیریهای راهبردی.
4/ سازماندهی سیستمی: به منظور تقویت و بهبود ساختار و عملکرد سازمانی بر قالب توصیف شدهی تفکر سیستمی. میبینیم که چگونه این نوع تفکر میتواند دانشپژوهان را از رشتههای گوناگون گرد هم آورده تا در کشف، توسعه و تولید دانش، محصولات و خدمات جهت پیشگیری و درمان بیماریها اقدام نمایند.
به زبان سادهتر، برای رویارویی با یک اپیدمی بیماری که جان میلیونها نفر را در خطر میاندازد میتوان با یک رهیافت تفکر سیستمی به پیشگیری و کنترل آن پرداخت:
1/ با گردآوری عمده و سریع دادهها از منابع گوناگون (مدیریت دانش سیستمی)
2/ ارتباط سریع با شاخههای گستردهی منابع (شبکههای سیستمی میان رشتهای)
3/ علوم فرارشتهای به منظور درک و تحلیل دادهها از منابع گوناگون (روشهای تحلیل سیستمهای پیچیده)
4/ مدلسازی ارتباطات پیچیده میان اجزای سیستم (سازماندهی سیستمی)
این چهار عملکرد برای پیشگویی و ارائهی دستورالعملها برای سیاستگذاران جهت حفظ و ارتقای سلامت در عرصهی جامعه، بسیار ضروری هستند.(49- 48) چندین گسترهی علمی تاکنون توانستهاند رهیافتهای سیستمی متنوعی را با موفقیت توسعه داده و در رشد خود از آنها استفاده کنند (مانند علم بیولوژی، مهندسی، کسب و کار).
کاربرد رهیافت سیستمی میتواند در رهیافت میان رشتهای برای پرداختن به مسائل پیچیدهی سلامت نویددهنده باشد. برای مثال، گرچه پیشرفتهای علمی فراوانی در کاربرد روشهای خطی انجام گردیده است ولی کاربرد روشهای غیرخطی نیز نویدگر پیشرفتهای آینده میباشد. در مقایسه با روشهای خطی، روشهای غیرخطی و سیستمی پویا، میتوانند برای پرداختن به مسائل سلامت که ویژگی پیچیدگی را از خود نشان داده و فاکتورهای رفتاری و اجتماعی نیز نقش مهمّی را در آنها ایفا میکنند، بسیار سودمند باشند.(45)
تفکر سیستمی، رهیافتی بسیار فرادقیق برای یافت روابط غیرخطی است که روشهای استقرایی در علم توان دریافت آنها را ندارند. بنابراین تفکر سیستمی، بینش درک ماهیت کل سیستم را امکانپذیر میسازد؛ درکی که نمیتوان بر پایهی مطالعهی مجزای اجزای سیستم به دست آورد. بدین سان، تفکر سیستمی یک پارادایم است که پیوستگیهای میان اجزای گوناگون و برهمکنش آنها را تحت رصد قرار میدهد و از این رو، خود به صورت یک پیونددهنده میان رشتههای گوناگون عمل نموده و از این طریق میتواند به حل و یا درک مسئله کمک نماید. بنابراین تفکر سیستمی نیازمند تفکر میان رشتهای است.
با تفکر سیستمی است که ما میتوانیم مشاهده کنیم که چگونه تغییر در سطح افراد میتواند در سطح جمعیت انباشت بیابد و از این رو میتواند به عنوان ابزاری بسیار توانمند در علتیابی و مکانیسم سلامت و بیماری به کار آید.
بعضی از پژوهشگران، واژهی تفکر سیستمی را با علم سیستمی و پیچیدگی (Complexity) مترادف میدانند. از آنجا که در بحث تئوری میان رشتگی به موضوع پیچیدگی پرداختیم، از این جا میتوان دریافت که چقدر تفکر سیستمی با رهیافت میان رشتهای پیوستگی دارد و چرا فزونی در توجه به تفکر سیستمی توانسته است در رشد رهیافت میان رشتهای که خود کاتالیست رهیافت تفکر سیستمی است، مؤثر افتد.
ب/ درهمتنیدگی علوم رفتاری و اجتماعی در پژوهشهای سلامت
همانگونه که اشاره شد، نقش عوامل رفتاری و اجتماعی در سلامت و بیماری، مؤلفهی نیرومندی بود که توانست در بسط و گسترش رهیافت میان رشتهای در علوم پزشکی خود را نشان دهد. امروزه، رشد فزایندهای در این درک حاصل شده است که ریشهی بسیاری از مسائل سلامت عمومی در عوامل اجتماعی و رفتاری است. از این رو، برای شناسایی عوامل ایجاد کنندهی بیماریها و نیز حل مسائل سلامت عمومی، میبایست یک همگرایی میان علوم اجتماعی و رفتاری با علوم زیستی حاصل شود.
در حقیقت یکی از روندهای پراگماتیک، در کنار تفکر سیستمی، برای پرداختن به عوامل اجتماعی و رفتاری در پژوهشهای سلامت، رهیافت میان رشتهای است. به زبان دیگر، رهیافت میان رشتهای، جهت فرآیند درهمتنیدگی پارادایمهای زیست پزشکی، مکانیسمهای علیتی مولکولی و فیزیولوژیک با پارادایمهای اکولوژیک چند لایه (فرد، گروه، جمعیت، جامعه و کلان)، بهترین روند پراگماتیک است.
به زبان دیگر، برای در هم تنیدن گستردهتر سه دامنهی رشتهای بزرگ شامل علوم زیست پزشکی، علوم رفتار فردی و علوم در سطح گروه یا جمعیت جهان اکولوژیک، رهیافت میان رشتهای بهترین روند محسوب میشود، زیرا ساخت تصویر بزرگ (تفکر سیستمی) از فاکتورهای گسترهی سلامت (بیولوژیک، رفتاری، اجتماعی و محیطی) و پردهبرداری از پیوستگیها و برهمکنشهای پیچیدهی آنها، به رهیافتی میان رشتهای چشم دوخته است. از قلب چنین درهمتنیدگیهایی است که علوم و بینشهای نوین زایش مییابند (مانند روان - عصب - ایمنشناسی، علوم اعصاب شناختی و اجتماعی و ژنتیک رفتاری).
پژوهش در زمینهی استرس و سرطان، مثال بسیار عالی پیرامون نقش پیوستگیهای میان رشتهای در علوم زیست پزشکی و رفتاری است که میتوان پیوستگیهای میان رفتار، بیولوژی و سرطان را آشکار نمود.
شواهد کافی و فزایندهای بر نقش استرس، افسردگی و عدم حمایت اجتماعی در ایجاد خطر برای سرطان وجود دارد. برای مثال، شکست در ازدواج با دو برابر خطر سرطان سینه همراه بوده است و به نظر میرسد که افسردگی مزمن درازمدت خطر عمومی سرطان را افزایش میدهد. پژوهشهای پایه در فیزیولوژی نشان دادهاند که پاسخ استرس با فعالیت سیستم سمپاتیک - آدرنال همراه بوده که کاتکول آمینها، اپینفرین و نور اپینفرین و گلوکوکورتیکوئیدها را آزاد میسازد.
به تازگی مدلهای جانوری نشان دادهاند که کاتکول آمینها، گلوکوکورتیکوئیدها و هورمونهای استرسی دیگر بر روی منظرهای چندگانه "ریزمحیط تومور" اثر میگذارند که شامل:
1/ تغییر در منظرهای بیشمار عملکرد سیستم ایمنی
2/ ارتقای رشد سلول سرطانی
3/ مهاجرت و توانایی نفوذ سلولهای سرطانی
4/ تحریک رگزایی با القای تولید سیتوکینهای پروآنژیوژنیک
5/ فعالسازی ویروسهای انکوژن
افزون بر این، مطالعات اخیر نشان دادهاند که منع دارویی گیرندههای نورآدرنرژیک بتا، از تشدید سرطان در موش پیشگیری میکند. بنابراین، پیام دهی سیستم آدرنرژیک بتا برای اثرات استرس بر روی رشد تومور در مدلهای جانوری بسیار حیاتی است. دادههای مشابه در انسان نیز در حال پدیدار شدن هستند.
برای مثال، نشان داده شده است که نور اپینفرین موجب افزایش تنظیم فاکتور رشد اندوتلیالی عروقی میشود که خود این فاکتور بر روی آنژیوژنز در خطوط سلولهای سرطانی تخمدان انسانی حالت تحریک کنندگی دارند.
این کاتکول آمینها همچنین موجب افزایش مهاجرت سلولهای سرطان رودهی بزرگ انسان میشوند و هر دو مادهی اپینفرین و نور اپینفرین نیز موجب برانگیخته شدن نفوذ سلولهای سرطان تخمدان در شرایط آزمایشگاهی میگردند.
در یک فراگرد کلی، چنین دادههایی نشانگر آن هستند که یک ماتریکس پیچیده از عوامل روانی، اجتماعی و بیولوژیک در سرطان نقش بازی میکند که میتواند گسترهای را از محرومیت اجتماعی تا عفونت ویروسی شامل شود که خود این فرآیندها بر پیشرفت سرطان اثر دارند.
پژوهشهای دامنهدار در این گستره میتواند منجر به تداخلات هدفمند جهت اثرگذاری بر رفتار، بیولوژی و یا هر دوی آنها برای کاهش بار سرطان شوند.(52)
همچنین نقش برجستهی عوامل اجتماعی و رفتاری در گسترهی سلامت و بیماری بوده که بنیاد ملّی سلامت آمریکا را بر آن داشته است که با پی بردن به نقش محوری رهیافت میان رشتهای و روشهای تفکر سیستمی در درک علیت سلامت و بیماری، با هدف بهبودی در تندرستی جامعه، دفتر پژوهشهای علوم رفتاری و اجتماعی خود را جهت تحریک، یکپارچهسازی و افزایش حمایت از پژوهشهای علوم رفتاری و اجتماعی در میان 27 انستیتو و مراکز وابسته به بنیاد ملّی سلامت آمریکا، بنیان گذارد. در حقیقت این دفتر در قلب بنیاد ملّی سلامت آمریکا، به عنوان پیوندگاهی است جهت پژوهشهای بنیان برافکن پیرامون عوامل رفتاری و اجتماعی که نقش عمدهای را در اتیولوژی، درمان و پیشگیری بیماری و ارتقای سلامت و افزایش کیفیت زندگی بازی میکند. از این رو، در بنیاد ملّی سلامت آمریکا، بر روی روشها و فناوریهای نوآورانه و نوینی که از رهیافت میان رشتهای جهت در هم تنیدن رشتهای علمی پیرامون عوامل اجتماعی و رفتاری با دیگر رشتهها تلاش میکنند، سرمایهگذاری سنگینی شده است.(51)
سیاستهای راهبردی برای رهیافت میان رشتهای در بنیاد ملّی سلامت آمریکا
به صورت سنتی، پژوهش در گسترهی سلامت، چنان سازمان بندی شده است که پژوهشگران را از حوزه-های گستردهی علمی گرد هم آورده و سپس آنها را در بخشهایی مشخص بر اساس تخصص خود، جای میدهد. امّا پیشرفت علمی در دههی گذشته و با دسترسی بیشتر به رازهای مولکولی حیات، دو واقعیت اساسی را آشکار کرده است؛ مطالعهی بیولوژی و رفتار انسان یک فرآیند دینامیک است و دوم آنکه تقسیم بندی سنتی در حوزهی تحقیقات سلامت، در بعضی از مواقع مانع از اکتشافات علمی میگردد.
بنابراین، بنیاد ملّی سلامت آمریکا (NIH)، به عنوان بزرگترین سازمان پزشکی جهان، در نقشهی علمی خود، همچون سازمانهای کسب و کار قرن بیست و یکمی که به بازنگری و مهندسی مجدد ساختار و فرآیندهای خود جهت حفظ برتری در رقابت جهانی دست زدهاند، به چرخشی عظیم به سوی مدیریت دانایی، جهت خلق دانایی، اشتراک دانایی و آفرینش"سازمانی یادگیرنده و هوشمند" در پهنهی اقتصاد دانایی محور قرن بیست و یکم روی گردانیده است.
این بنیاد از برون دادهای گردهماییهایی با بیش از 300 تن از برجستهترین چهرههای آکادمیک، صنعت، دولت و مردم، چارچوبی را برای تدوین نقشهی علمی سازمان خود برای سرمایهگذاری در بخش پژوهش فراهم آورد تا چشماندازی را برای سامانهی زاینده و مؤثر پژوهشهای پزشکی ترسیم کند.
نقشهی علمی بنیاد ملّی سلامت آمریکا در سه زمینهی عمده سامان یافته است که شامل گذرگاههای نوین برای اکتشاف، مهندسی مجدد ساختار پژوهشهای بالینی و تیمهای پژوهشی آینده میباشند.
تیمهای پژوهشی آینده شامل پژوهشهای پرخطر، مشارکتهای بخش خصوصی - مردمی و پژوهشهای میان رشتهای برای کنکاش و چارهسازی مسائل تحقیقاتی زیست - پزشکی قرن بیست و یکم در قلب نقشهی علمی بنیاد ملّی سلامت آمریکا، آشکار شدهاند.(53)
هدف گستردهی برنامهی میان رشتهای بنیاد ملّی سلامت آمریکا، تغییر فرهنگ پژوهش آکادمیک در جامعهی برون دانشگاهی و همچنین در برنامههای برون دانشگاهی خودِ بنیاد است، به گونهای که رهیافتهای میان رشتهای تسهیل شوند. این برنامهی پژوهشی شامل برنامههای پیشآهنگی است که مرز بندی بخشی آکادمیک را در درون انستیتوهای آکادمیک از میان برداشته و همکاری را میان انستیتوها افزایش داده، دانشمندانی را برای ترویج تلاشهای میان رشتهای تربیت نموده و پلهایی را میان علوم بیولوژیک و علوم رفتاری و اجتماعی برقرار میسازند. در یک فراگرد کلی، چنین تلاشهایی به منظور تغییر فرهنگ پژوهش سامان داده شدهاند. بنابراین، رهیافتهای میان رشتهای و تیم هایعلمی به عنوان رسم طبیعی هدایت پژوهش قلمداد شده و دانشمندانی که چنین مسیری را پیگیری کنند به خوبی شناخته شده و مورد تقدیر قرار میگیرند.
بنیاد ملّی سلامت آمریکا برای برنامهی پژوهشی میان رشتهای خود، چهار گام را برداشته است:
1/ کنسرسیومهای پژوهشی میان رشتهای
2/ برنامههای پیشآهنگ آموزشی در پژوهش میان رشتهای
3/ نوآوری در فناوری و روشهای میان رشتهای
4/ پژوهشگر اصلی چندتایی
الف/ کنسرسیومهای پژوهش میان رشتهای
کنسرسیومها برای فراهم آوردن فضایی جهت خود پیوستگی پژوهشگران در رهیافت میان رشتهای مسائل پیچیدهی سلامت، طراحی شدهاند. همچنین این کنسرسیومها به گونهای طراحی شدهاند تا بتوانند راهی نوین را برای بنیاد ملّی سلامت آمریکا (NIH) در صحنهی تجارت فراهم آورند.
در مجموع، بر روی 9 کنسرسیوم پژوهش میان رشتهای، در این برنامهی پیشآهنگ، سرمایهگذاری شده است. پژوهشگران در هر کنسرسیوم، پروژههای پژوهشی ائتلافی، خدمات مرکزی برنامههای آموزشی و ساختار مدیریتیای را توسعه دادهاند که تضمین کنندهی کار مشترک اعضاء به صورت آسان و پیگیری یک هدف مشترک میباشند. در انستیتوهایی از بنیاد ملی سلامت آمریکا که چنین کنسرسیومهایی لانه گزیدهاند، حمایتهای مدیریتی خاصی را جهت اجرای اهداف برنامه فراهم آوردهاند. همچنین این برنامههای مدیریتی، تضمین کنندهی آن هستند که به پژوهشگران برنامههای پژوهشی میان رشتهای ارج گذاشته شوند و مرزهای میان بخشی در بخشها و یا دانشکدههای دانشگاهی نیز نتوانند در اهداف کنسرسیوم خللی ایجاد کنند. از این رو، کنسرسیومها رسم نوینی را در برنامهی مدیریتی NIH مورد آزمون قرار میدهند. هر چند که هر کنسرسیوم به صورت یک پروژهی یکپارچهی تک طراحی شده و بر هر جزء واحد به صورت جداگانهای سرمایهگذاری شده است؛ ولی به یکدیگر پیوسته هستند. بنابراین هر کنسرسیوم با یک تیم از اعضای خود، مدیریت میشود که هر کدام از آنان یک جزء کنسرسیوم را تحت نظر قرار میدهند.
این مدیریت پیچیدهی چند وجهی، در هدایت مشارکت و همکاری پژوهشگران گوناگون در پروژههای پیچیده، خود حرکتی در NIH بوده و نویدگر ارائهیساز و کارهای نوآورانه برای افزایش مشارکت و همکاری در آینده است. هر کنسرسیوم دارای گرانتهای چندگانهی همراه خود است که در مجموع برنامهی میان رشتهای را سامان میدهند.(52) هماکنون به معرفی این 9 کنسرسیوم میپردازیم.
1/ کنسرسیوم بر پایهی سیستمی جهت طراحی و مهندسی عضو (sysCODE)
آسیب به ارگانهای بدن، یک عامل عمدهی بیماریزایی در انسان است و توسعهی شیوههای سیستمی برای تولید بخشهایی از ارگان جدید میتواند دانش پزشکی را متحول سازد.
هم اکنون، یک رشتهی واحد که بتواند دانش پیرامون ارگانوژنز، بیولوژی سلولهای بنیادی، شبکههای تنظیمکنندهی ژن و مهندسی بافت را یکپارچه ساخته و یک چارچوب سیستمی که بتواند مورد استفادهی ساخت بخشهایی از عضو قرار گیرند، هنوز وجود ندارد. کنسرسیوم بر پایهی سیستمی جهت طراحی و مهندسی عضو (sysCODE)، از بیست دانشمند برجستهی دانشگاههای هاروارد و بیمارستانهای وابسته به آن، MIT ، واندربیلت (Vanderbilt) و دانشگاه بوستون؛ در یک تیم جهت توسعهی راههای جدید باز زایش (Regeneration) بخشهایی از عضو از سلولهای بنیادی، سود میبرد. ژرم دندانی، سلولهای جزیرهی پانکراس و دریچهی قلب که سطوحی از پیچیدگی و هم ویژگیهای مکانیکی، فیزیولوژیک و دینامیکی خاصی را از خود نشان میدهند به عنوان بخشهای عضوی انتخاب شدهاند. فرضیهی پژوهشگران این کنسرسیوم آن است که شبکههای تنظیمکنندهی پویا و پیچیدهای که در پس رشد و نمو درون زاد عضو نهفتهاند، میتوانند در سطح مولکولی با در هم تنیده شدن رشتههای گوناگون با هم آشکار شوند و این اطلاعات میتواند در طراحی و ساخت بخشهای عضوی کاربرد بیابند.
برنامهی پنج سالهی کنسرسیوم شامل:
1/ دریافت دادههای ژنومیک، پروتئومیک و میکرومکانیک جهت ارگانوژنز هر بخش از عضو
2/ یکپارچهسازی این مجموعهی دادهها به صورت شبکههای تنظیمکنندهی ژنی و پروتئینی جامع در یک ساختار قابل دسترس
3/ توسعهی رهیافتهای مهندسی بافت که میتوانند از این اطلاعات، جهت ساخت بخشهای عضوی از سلولهای بنیادی به کار ببرند.(54)
2/ کشف دارو بر پایهی ژنومیک انستیتو براد (Broad)
یک کنسرسیوم پژوهشی میان رشتهای را سامان داده است که هدف آن توسعهی یک پارادایم جدید جهت کشف و توسعه دارو است که با بیماران آغاز و به انتها میرسد. کنسرسیوم از پیشرفتهای بیولوژی انسانی (به ویژه در ژنتیک و فیزیولوژی) سیراب شده و ترکیبات شیمیایی جدید (مولکولهای کوچک) را با روشهای نوآورانهی غربالگری فرا عملکرد (High-Throughput Screening) که بر چگونگی عملکرد این ملکولها بر سلولها و ارگانیسمها متمرکز است، ترکیب میکند. این اثرات عملکردی، یا فنوتیپی (سلولها چگونه به نظر میرسند و یا چگونه رفتار میکنند) میباشند یا ژنتیکی (سلولها چه ژنهایی را بیان میکنند). شیوههای دیگری نیز توسعه یافتهاند که کمک میکنند تا پژوهشگران مکانیسمهای عملکردی این ملکولهای کوچک را شناسایی کرده و موارد سمیّت احتمالی آنها را در هنگامههای نخست چرخهی توسعه آشکار نمایند. این شیوهها برای شناسایی روشهای جدید درمانی سرطان، بیماریهای روانی و دیگر شرایط پزشکی پیچیده به کار میروند.(66)
3/ دانش سالمندی (Geroscience)
بیماری وابسته به سن، به صورت بحث برانگیز، بزرگترین تک چالش زیست پزشکی در سدهی 21 است. سالمندی مهمترین عامل خطر برای بیماری در کشورهای توسعه یافته است و در نتیجه اثر اقتصادی و اجتماعی سترگی را از خود بر جای میگذارد.
توانایی ما برای رویارویی با بیماریهای وابسته به سن، با عدم درک ما از اصول و مکانیسمهای سالمندی، به مخاطره میافتد. سالمندی مسئلهی زیست پزشکی پیچیدهای است که به نظر نمیرسد که بتوان با آن با روشهای پژوهشی سنتی برخورد کرد. در یک رهیافت میان رشتهای، انستیتو باک (Buck) برنامههای خود را بر روی سطح تماس (Interface) پدیدهی سالمندی طبیعی و بیماریهای برخاسته از سالمندی متمرکز کرده است. از این رو، رهیافتهای تجربی پیرامون اینکه چگونه مکانیسمهای اساسی پیری به رخدادهای نخستین بیماریهای نورولوژیک و سرطان وابسته به سن منتهی میشوند، در این انستیتو ترکیب میگردند. در این کنسرسیوم که به دانش سالمندی اختصاص دارد، همکاری در موارد زیرین انجام میشود:
1/ درک مکانیسمهای چگونگی امتداد طول زندگی در ارگانیسمهای مدل با دیدگاه مبتنی بر توسعهی تداخلات جهت ارتقای سلامت سالمندی
2/ توسعهی یک برنامهی پژوهشی میان رشتهای بر روی پیوستگی سالمندی - بیماری با تأکید بر روی سرطان
3/ بررسی اثر رویدادهای احتمالی (Stochastic) در سالمندی
4/ تربیت پژوهشگران پسا دکترا در دانش سالمندی.
میل دموگرافیک به سوی جمعیت کهن سال، به صورت یک چالش بسیار چشمگیر در ارائهی خدمات سلامت نمود پیدا کرده است. هدف این کنسرسیوم، توضیح این است که چرا سالمندی یک عامل مهم در بیماری انسان است. برآورد میشود که با مطالعهی مکانیسمهای ژرف سالمندی، درک بیماری نیز پدیدار گردد. چنین اندیشه میشود که این روند به مسیرهای جدیدی جهت پیشگیری یا درمان بیماریهایی همچون آلزایمر، پارکینسون و یا سرطان منتهی میشود.(56)
4/ کنسرسیوم مهندسی ژنوم شمال غربی
پیشرفتهای فناوری این امکان را به دانشمندان سراسر جهان دادهاند که از اسرار ژن پرده بردارند. از این رو، دانشمندان توانستهاند چگونگی کارکرد تمام انواع زیستی را مشخص نمایند. در کنسرسیوم مهندسی شمال غربی بر روی مرز برتر دیگری در بیولوژی کار میشود؛ اینکه چگونه این ژنها را به شکل دقیقی تغییر داد. کار این کنسرسیوم، دانشمندان را توانا میکند که ژنهای معیوب و بیماریزا را اصلاح و یا ژنها را برای افزایش فرآیندهای زیست فناورانه (مانند تولید غذا یا سوخت زیستی) تغییر دهند.(57)
5/ کنسرسیوم سرطان - باروری (Oncofertility) نگهداشت باروری زنان
به دلیل پیشرفتهای درمانی، میزان بقاء در بیماران سرطانی جوان طیّ چهار دههی گذشته، به صورت یکنواختی افزایش یافته است. امروزه، زنان و نیز مردان، چشم به راه زندگی پس از درمان سرطان هستند؛ امّا ناباروری در نتیجهی خود بیماری و یا درمانهای وابسته، چالشی در فرارو است.
این کنسرسیوم برای پرداختن به مراقبتهای پیچیدهی سلامت و موارد کیفیت زندگی که مورد نظر بیماران جوانی که ممکن است باروری آنها در نتیجهی سرطان و یا درمانهای وابسته به مخاطره بیفتد، طراحی شده است.
کنسرسیوم سرطان - باروری یک پروژهی پیشآهنگ میان رشتهای ملّی برای بررسی آیندهی تولید مثل زندگی یافتهگان سرطان است. این کنسرسیوم نمایندهی شبکهی ملّی، میان رشتهای و میان تخصصی، دانشگاهیان و متخصصین پزشکی است که پیوستگی میان سلامت، بیماری، بقا و باروری را در بیماران سرطانی جوان مورد پژوهش قرار میدهند. پیامد کار آنها ممکن است که به بیماران دیگری که با تشخیصهای بیماریهای جدّی دیگری درگیر هستند و میبایست تحت درمانهای تهدید کنندهی باروری قرار گیرند نیز قابل گسترش است.(58)
6/ کنسرسیوم فنومیکس (Phenomics) عصب - روانپزشکی
این کنسرسیوم با هدف توانایی ایجاد دستآوردهای مرزشکن در درک مغز و رفتار، شکلدهی شده است و در جستجوی پیوستگیهای نوینی میان آن دو است. برای نیل به چشمانداز پروژهی ژنوم انسانی، تلاشهای چشمگیری برای پیوسته کردن ژنوتیپ با فنوتیپ (بیان بیشمار ژنوتیپ در سطوح مولکولی، سلولی و سیستمهای پیچیده) مورد نیاز است.
فنومیکس یک فرارشتهی نوپدید است که هدف آن مطالعهی سیستمی فنوتیپها است. برای پژوهش فنوتیپها در ورای سطوح، از ژنوم به سندرم، یک تیم با بیش از 50 پژوهشگر که بیشتر آنها در UCLA هستند، ساماندهی شده است.
این تیم بر روی فنوتیپهای شناختی (به ویژه حافظه و کنترل تکانه) متمرکز شده است؛ زیرا اینها با رفتارهای غیرسازشکارانه و سلامت انسان پیوستگی دارند و میتوان آنها را با ابزارهای علمی علوم پایه تحت بررسی قرار داد.
این کنسرسیوم رشتههای گوناگون را توسط موضوعهای مشترک، از ورای گونهها و از ورای چندین سندرم عصب - روانپزشکی پیوند میدهد. به این صورت که در این کنسرسیوم، بررسی ژرف فنوتیپی مغز و رفتار انسان برای "همبستگی گسترهی ژنومی" (Genome-Wide Association) به دستکاریهای مولکولی پایه و مطالعات فیزیولوژیک دیگر گونهها پیوند داده میشود. همچنین کنسرسیوم، ابزارهای فناوری نوین اطلاعات (انفورماتیک) را برای پیوند دادن مفاهیم و در نتیجه مشخص کردن، تصویرسازی و آزمودن فرضیهها پیرامون پیوستگیهای ژنوتیپ - فنوتیپ فراهم میآورد. اعتقاد بر این است که کنسرسیوم، درک اساس بیولوژیک رفتار را پیشرفت داده و به عنوان مدلی برای علوم فرارشتهای در گسترهای از مسائل پیچیده زیست پزشکی نقش ایفا خواهد کرد.(59)
7/ انستیتو پژوهشی عصب - درمانشناسی
انستیتو پژوهشی عصب درمان شناسی، یک کنسرسیوم پژوهشی میان رشتهای است که هدف اصلی آن توسعهی درمانهای هدفمند برای بیماریهای نوروژنتیک برپایهی عوامل مولکولی آنهاست. پارادایم پژوهشی برای این کنسرسیوم، سندرم X شکنندهی توأمان با ترمور/ آتاکسی (FXTAS) میباشد که موجب مسائل تعادل، لرزه و حافظه در بعضی از افراد بزرگسال حامل پیش موتاسیون گسترههای تکرار CGG (تکرارهای 200-55) در ژن X شکننده (Fragile X) میشود. گسترههای بزرگتر (موتاسیون کامل) در همین ژن موجب سندرم X شکننده میشود که به شکل اختلال شناختی وراثتی و نیز شکل شناخته شدهی ژنتیکی اوتیسم (Autism) منتهی میشود. با این وجود، FXTAS و سندرم X شکننده از مکانیسمهای مولکولی جداگانه برمیخیزند: توکسیستی RNA منتهی به FXTAS و خاموشسازی ژن، به سندرم X شکننده، میانجامد.
توان FXTAS به عنوان مدل برای بیماریهای دژنراسیون عصبی از آن جاست که ژنی که این بیماری را موجب میشود، شناخته شده است. بدین سان، بسیاری از ویژگیهایی که FXTAS به صورت مشترک با دیگر بیماریهای دژنراسیون عصبی با آغازِ تأخیری (مانند آلزایمر و پارکینسون) دارد را میتوان توسط مدلهای جانوری و سلولی تعریف شده تحت مطالعه قرار داد. چنین مدلهایی موجب ایجاد کشف تحول برانگیزی شده است. به این صورت که رویدادهای مولکولی که موجب FXTAS میشوند، در حقیقت در هنگامههای اولیهی رشد و نمو روی داده و از این رو، احتمالاً میتوان مسائل شناختی و رفتاری را در بعضی از کودکان حامل پیش موتاسیون توضیح دهد. چنین مشاهداتی کاربردهای عملی عمدهای برای درمان دارند. این کنسرسیوم برای نیل به هدف اصلی خود، یک تیم پژوهشی بسیار یک پارچه را دارد که بیش از سی پژوهشگر رشتههای گوناگون مانند شیمی، نوروفیزیولوژی سلولی، متخصصین کودکان در زمینهی رشد و نمو، رفتار موش، تصویربرداری عصبی، نورولوژی، روانپزشکی و علوم اعصاب شناختی را شامل میشوند.
کنسرسیوم از پارادایم FXTAS برای پرداختن به پنج پرسش اساسی که در درک هر بیماری دژنراتیو عصبی یا بیماری عصبی رشد و نمو، نقش مرکزی را دارند، استفاده میبرد:
1/ چگونه یک بیماری مشخص و تعریف میشود؟
2/ چگونه میتوان مناسبت مدلهای جانوری یا سلولی را ارزیابی کرد؟
3/ چگونه میتوان به صورت کارآمد، مواد درمانی را به مغز هدایت کرد؟
4/ چگونه میتوان کارآمدی درمان را سنجید؟
5/ چگونه تنوع در مکانیسمهای مولکولی، تغییرات مشخصی را در ساختار و عملکرد مغز خلق میکند؟(60)
8/ کارگروه پژوهشهای چاقی در جنوبغربی
چاقی و بیماریهای همراه (بیماریهای قلبی، دیابت، فشارخون بالا و کبد چرب) نقش مهمی را در مرگ و میر و ناتوانی در ایالات متحدهی آمریکا دارند. برای یافت درک جامع از عواملی که ایجاد چاقی و عوارض همراه آن میکند، یک تیم میان رشتهای با حضور خبرگان دانشگاه تگزاس جنوب غربی گرد هم آمده و این کارگروه را بنیان گذاشتند.
در این کارگروه، بیش از سی پژوهشگر خبره از رشتههای بسیار متنوع، با هدف ترسیم مکانیسمهای رفتاری، متابولیک، ژنتیک و سلولی که به ایجاد چاقی و بیماریهای وابسته به آن منتهی میشود، حضور دارند.
مطالعات این کارگروه، بینشهای مورد نیاز را پیرامون مولکولها و مسیرهای بیولوژیک کلیدی که تنظیم کنندهی متابولیسم هستند را فراهم کرده و این اطلاعات به توسعهی رهیافتهای نوین جهت پیشگیری چاقی و درمان عوارض متابولیک این بیماری، کمک میکنند.(61)
9/ کنسرسیوم پژوهشی میان رشتهای پیرامون استرس، خود کنترلی و اعتیاد
این کنسرسیوم نشانگر آن است که یک پیوستگی آشکار میان سلامت فیزیکی و روانی وجود دارد و استرس به صورت جانبی بر روی هر دو اثر میگذارد. پژوهشها همچنین نشانگر آن هستند که افراد با مسائل جدی سلامت روانی و اعتیاد، تحت بیماریهای مزمن قرار گرفته و در سنین پایینتر از جامعه میمیرند. استرس همچنین بر عادات اعتیاد با دخانیات، مصرف زیاد الکل و پرخوری با غذاهای پرچرب بالا که با خطر بیماریهای مزمن و نرخ بالای مرگ و میر همراه هستند، اثر خود را بر جای میگذارد.
بنیاد ملّی سلامت آمریکا بر روی یک کنسرسیوم پژوهشی میان رشتهای بزرگی، جهت بررسی استرس، خود کنترلی و اعتیاد، سرمایهگذاری نموده است تا بتواند با درک و درمان استرس و عادات بد، به کاهش خطر بیماریهای مزمن بپردازد.
پنجاه دانشمند برجسته که پژوهشهایی را در این گستره در تعدادی از انستیتوهای بنیاد ملّی سلامت آمریکا انجام میدهند، از 20 رشتهی گوناگون در پنج دانشکده (پزشکی، هنر و علوم، مدیریت، پرستاری و سلامت عمومی) و سه انستیتوی آکادمیک، در یک تیم، به همکاری با یکدیگر میپردازند تا:
1/ مکانیسمهای پشت پردهی ایجاد اثرات وابسته به استرس بر روی خود کنترلی در رفتارهای اعتیادی دخانیات، مصرف الکل و پرخوری را شناسایی کنند.
2/ مکانیسمهای خود کنترلی در پاتوفیزیولوژی استرس مزمن و اعتیاد را بررسی کنند.
3/ راهبردهای اجتماعی، رفتاری و دارویی جهت افزایش خود کنترلی و کاهش رفتارهای اعتیادی را توسعه دهند.
ب/ پروژههای پیشآهنگ تربیتی پژوهش میان رشتهای
این پروژهها برای ارائهی نظام آموزشی و تربیتی میان رشتهای جهت پژوهندگان در تمام مقاطع طراحی شدهاند. بنابراین پژوهشگران تربیت شده در یک رشته، این فرصت را مییابند تا رشتهی جدیدی را فرا گرفته و آنچه میآموزند را با آنچه آموختهاند در هم آمیخته و به رهیافتهای میان رشتهای جدیدی رهنمود شوند.
دو کوشش عمده برای آموزش پژوهشگران جهت پژوهش میان رشتهای در دست اجرا است. برنامهی پژوهشی سلامت میان رشتهای، انستیتوهای تحت نظر بنیاد ملّی سلامت آمریکا را قادر میسازد که برنامههای تربیتی پسا دکترای خود را توسعه داده تا بتوانند تربیت رسمی خود را در قالب درسنامه و پژوهش، در یک گسترهی میان رشتهای جدید، برای کسانی که در یک رشتهی کاملاً متفاوت درجات بالایی را اخذ کردهاند، ارائه دهند. این برنامههای تربیتی، علوم رفتاری و یا علوم اجتماعی را با پژوهشهای علوم زیست پزشکی سنتیتر در هم میآمیزند. افزون بر این، این برنامهی آموزش پایه در مقاطع اولیهتر، علوم اعصاب را تحت حمایت خود قرار میدهد. برنامهی دیگر، با عنوان تربیت برای نیروی کار جدید میان رشتهای، دانشمندان در تمام سطوح تا پسا دکترا را تحت حمایت قرار میدهد.(62)
ج/ نوآوری در فناوری و روشهای میان رشتهای
این پروژهی پیشآهنگ، برای پیشرفت در درک سلامت از طریق توسعهی روشها و فناوریهای جدید و نوآورانه جهت حمایت از یکپارچهسازی رشتههای علمی اجتماعی و رفتاری با دیگر رشتهها، طرح ریزی شده است.
این پروژهی پیشآهنگ، پروپوزالهایی که سطوح متنوعی از تحلیل را از سطح زیر فردی تا جمعیتی را در هم میآمیزند تا عوامل کلان اقتصادی- اجتماعی، زیست محیطی و ژئوپلیتیکی را آشکار سازند، تحت حمایت خود قرار میدهد.
این رهیافت بر این اصل استوار است که افراد به شدت تحت تأثیر عملکرد سطوح متنوعی قرار میگیرند که گسترهی آن از ژنومیک، مولکولی، سلولی، سیستمهای عضوی تا خانواده، محیط کار و جامعه را شامل میشوند. این پروژه همچنین توسعهی ابزارها یا روشها و فناوریهای میان رشتهای شامل اندازهگیری، طراحی پروژههای پژوهشی و نیز روش و تکنیکهای تحلیلی را حمایت میکند.(53)
د/ پژوهشگر اصلی چندتایی
یک تغییر عمده در بنیاد ملّی سلامت آمریکا که بخشی از آن توسط برنامهی میان رشتهای برانگیخته گردید، سیاستی بود که در سال 2007 بنیان گذاشته شد. بر اساس آن، امکان پژوهشگر اصلی چندتایی در گرانتهای بنیاد ملّی سلامت آمریکا امکانپذیر شد.
با احترام به عنصر رهبری در سازمان، بنیاد ملّی سلامت آمریکا این امید را دارد که انستیتوها را تشویق کند که اصل تیم علمی را ارج نهاده و بر این اساس، سیستم مدیریتی خود را سامان دهند. در هر صورت، بنیاد ملّی سلامت آمریکا برای حمایت از پروژههای میان رشتهای، سیاست پژوهشگر اصلی چندتایی را در گرانتهای خودپذیرفته است و حتی این امکان فراهم آمده است که چندین پژوهشگر از انستیتوهای گوناگون، به صورت پژوهشگر اصلی در پروژهی پژوهشی شرکت کنند. در این رویکرد، میزان پاسخگویی و نیز هدایت پروژه به یکسان بر دوش هر کدام از این پژوهشگران اصلی خواهد بود. همچنین این رویکرد، نشانگر آن است که بنیاد ملّی سلامت آمریکا " تیم علمی" را برای اجرای پروژههای تحقیقاتی خود در اولویت قرار داده است.(53)