منوی اصلی
توسعهيتجاري يا صنعتي بوشهر;اولويت با کدام است؟
- نمایش از چهارشنبه, 31 ارديبهشت 1393 08:17
- دسته: مقالات
- بازدید: 1652
توسعهيتجاري يا صنعتي بوشهر;اولويت با کدام است؟
محمد ابراهيم فروزاني
اين گفته کاملا صحيح است که تجارت بنيان درونزاي اقتصاد استان است و نه بخشهاي صنعتي نفت و گاز. هرچند بخشهاي صنعتي و خصوصٹ صنايع کوچک و پايين دستي ميتواننددر رونق تجارت و خصوصٹ تجارت خرد مؤثر باشند اما اين دليل خوبي نيست که مديريت استان تمام تمرکز خود را بر اين بخشها قرار دهد و از ملزومات ساختاري و زيرساختي توسعهبخش بازرگاني غافل گردد. بخشهاي صنعتي و پشتيباني کنندهي تجارت بر اساس برنامههاي ملي حرکت خواهند کرد و از طرفي قابل جايگزيني توسط واحدهاي فعال در اين حوزه دراستانهاي ديگر، به ويژه استانهاي همجوار خواهند بود.
قصد اين نيست که گفته شود ما نبايد برنامهاي براي ظرفيتهاي عظيم نفت و گاز در استان و بهرهبرداري مردم منطقه از اين فرصتها داشته باشيم، اما تاريخ نشان داده است که درکشورهاي جهان سوم و به خصوص کشورهايي که داراي اقتصاد دولتي و تک محصولي هستند، معمولا نميتوان اميدوار بود که توسعهي درونزا و متوازن در مناطق پيراموني کشور براي ازميان بردن فقر و بالا بردن سطح رفاه مردم بر مبناي صنايع تک محصولي دولتي شکل بگيرد. نمونهي آبادان شاهد خوبي براي اين مدعا ميباشد. گسترش اختلاف طبقاتي در آبادان ومناطق حاشيهاي آن نه در نتيجهي گسترش سرمايه داري درونزاي مبتني بر تجارت، بلکه به علت حضور انحصاري صنايع دولتي نفت و گاز بود که همان روابطي را بازتوليد نمود کهانگليسيهاي استعمارگر در بخشهاي نفتي بنيان گذاشتند.
اتفاقات عظيمي هم که در جنوب استان ما به وجود آمده است با همهي اهميتي که از نظر ملي براي کشور داشته، نتوانسته براي مردم منطقه و استان آن طور که بايد و شايد مؤثر باشد وتغييرات مطلوبي را که منجر به توسعهي متوازن ميگردد در ساختار منطقه به وجود آورد. در عوض چالش با استانهاي همجوار و ترس از دست دادن آنچه نداريم نتيجهي مستقيم اينپروژههاي عظيم بوده است. اين خود از نظر جامعه شناختي و بررسي چگونگي شکلگيري نظامهاي سلطهي اجتماعي جالب است که چگونه پروژههاي بزرگي که ابعاد جهاني دارند درزمينهي منطقهاي که در آن قرار گرفتهاند به ويژه از نظر فرهنگي و اجتماعي نه تنها باعث رشد و توسعه نميگردند، بلکه خرده فرهنگهاي ضد توسعه را به صورت غير مستقيم با حضورخود تقويت ميکنند. بومي گرايي افراطي در استان بوشهر بعد از قضيهي عسلويه به شکلي قارچگونه و بدون هرگونه مزاحمتي رشد پيدا کرد و نتيجهي آن تنها استفادهي عدهاي براي موجسواري و گرفتن پست و مقام به اسم بومي بودن بدون داشتن لياقت و شايستهگي کافي و غافل شدن از راهها و سياستهاي صحيح تعامل با ديگران براي زمينهسازي توسعهي پايدارمنطقهاي بوده است. اگر در عسلويه کساني از بوميان بهرهمند شدند به طرقي غير مولد و يا با حل شدن درون همان سيستمي بوده است که دغدغهاي براي توسعهي درونزاي منطقه نداردهمانند آنان که از زمين فروشي به نان و نوايي رسيدند.
اکنون سؤال کليدي اين است که آيا اساسٹ نظام مديريتي و برنامه ريزي استان ما به اين امر وقوف دارد که در روند تصميم سازي و تصميمگيريهاي خود بايد راهبردي بر مبناي توسعهيبخش بازرگاني داشته باشد يا خير؟
اين سؤال به اين دليل مطرح ميگردد که مديريت استان، ايدئولوژي مديريتي خود را در قالب نوعي از بوميگرايي تلطيف شده در جهت کسب بيشترين منافع براي استان و منطقه صورتبندي ميکند. ميدانيم که شخص آقاي استاندار، عليرغم مخالفتهاي رده بالا با بسيج نيروها در استان حول اين ايده که ايشان يک نيروي بومي استان است و ويژهگيهاي عمراني و غيرسياسي او ميتواند روندي در مديريت استان در بخشهاي مختلف به وجود آورد که منجر به توسعه گردد، انتخاب يا انتصاب گرديد. در موارد مختلف نيز آقاي تبادار نشان داد که خود نيزپيگير اين گفتمان است، که بارزترين نمونهاش درگيري لفظي با بعضي از مسؤولين سياسي استان فارس (آقاي احمدي ـ معاون سياسي استانداري فارس) بر سر تقابل منافع دو استانخصوصٹ در پارس جنوبي بوده است.
جواب سؤال کليدي ما به نظر نميرسد مثبت باشد، چرا که متأسفانه در استان بوشهر نيز مانند ديگر نقاط ايران، داشتن راهبرد و استراتژي براي توسعه يک ضرورت محسوب نميگردد و تنهادر حرف است که دم از نگاه راهبردي يا توسعه و مديريت دانايي محور ميزنيم. در واقع کساني که قرار است روند حرکت به سوي توسعه يافتهگي را راهبري کنند خود به درستي نميدانندمنظور از توسعه و توسعه يافتهگي چيست که بتوانند تعريفي بومي نيز از مديريت توسعه ارايه دهند. در نظام مديريتي ما (اگر بتوان آن را نظام دانست) نگاه علمي و کارشناسي جايگاهيندارد، در حالي که در دنياي پيچيدهي امروز مديريت، فن و هنري است مبتني بر مطالعات و پژوهشهاي مستمر علمي در حوزههاي مختلف علوم انساني و تجربي. بايد توجه داشت که امورسياسي و سياستگذاريهاي خرد و کلان که به صورت بخشي و يا ميان بخشي انجام ميپذيرد نيز نوعي از مديريت ميباشد که نميتوان آن را امري غيرعلمي و غيرکارشناسي دانست.قدرت نيز مانند ديگر موضوعاتي که در دنياي انسانها وجود دارد،معرفت و دانش خود را ميخواهد که درک و فهم آن از هر کسي بر نميآيد.
پس يک مشکل اساسي داريم که اساسٹ انديشهي مديريت استراتژيک وجود ندارد تا بعد مشخص شود به کدام جهت ميخواهيم راهبردهاي خود را سوق دهيم.
اين معضل بزرگ به روشني در نحوهي تخصيص منابع در استان مشاهده ميگردد. اگر فرض را بر اين امر قرار بدهيم که تصميمگيريهاي ما در استان بر اساس يک سند بالادستياستراتژيک براي توسعهي استان است و مهمترين هدف راهبردي کلان نيز توسعه در بخشهاي اقتصادي درون زاي استان به مانند بازرگاني ميباشد، آنگاه بايد از خود بپرسيم چرا درانديشه حل مشکلات زيرساختي خود در بخشهاي بندري نيستيم. در انديشهي نبودن در اين جا به معني آن است که ما سياست مشخص و تصويب شدهاي در اين مورد نداريم و تنها بهدنبال آن هستيم که با التماس و ريشسفيدي قدري اعتبار بيشتر به صورت مقطعي دريافت داريم که هيچ اثر بلند مدتي نيز بر آن مترتب نيست.
زماني که با پشتيباني مطبوعات، گسترش درخواستهاي مردمي و پيگيريهاي آقاي دادفر، تخفيفات عوارض گمرکي شامل بوشهر شد و قدري تحرک در اقتصاد محلي بوشهر به وجودآمد، بسيار گفته شد که اين تنها مسکني مقطعي است و براي آن که رونق در بوشهر متداوم باشد، بايد در انديشهي به سرانجام رساندن پروژههاي زيرساختي مرتبط با تجارت باشيم.
اما در اين موارد هيچ تحقيق و پژوهشي شد که اين پروژهها کدام هستند و چگونه بايد تعريف شوند؟ اولويت با کدام يک از اين پروژهها و در کدام يک از بخشهاست؟ آيا براي آن که بتوانيمدر چانهزنيها موفق عمل کنيم دنبال آن بودهايم که مطالعات و اسناد قابل توجيهي نه تنها از نظر استاني و منطقهاي بلکه حتا از نگاه ملي در دست داشته باشيم؟ آيا اساسٹ ميدانيم کهبراي چانهزنيهاي موفق چگونه بايد عمل کنيم و با کدام منابع قدرت ارتباط برقرار کنيم؟
جواب اين سؤالات عليرغم اميدواريهاي اوليه در چند سال گذشته چندان افق روشني در برابر استان و خصوصٹ نيروهاي کارآمد بومي قرار نميدهد.
استان بوشهر به علت آن که اهميت استراتژيکي از نظر اقتصادي براي مملکت پيدا کرده شاهد اجراي پروژههاي بزرگ ملي در محدودهي مرزهاي خود ميباشد و درنتيجهي چنينشرايطي، درآمدهاي استان بسيار بالا رفته که خود باعث افزايش بودجهي عمراني استان شده است. در واقع استان بوشهر در يک نقطهي عطف تاريخي به سر ميبرد، اما متأسفانه ما برايچنين شرايطي هيچ طرح و برنامهي مشخصي نداشته و نداريم. نميدانيم که در حوزهي عمراني بر اساس چه الگويي بايد منابع را تخصيص دهيم. اگر قسمت عمدهاي از بودجهي عمرانيرا در راهها هزينه ميکنيم آيا تجديد اين زيرساختها و مکانيابي آنها در هماهنگي با راهبرد کلان توسعهي استان است يا خير؟ اگر ما به دنبال اين هدف هستيم که اقتصاد درونزاياستان که مبتني بر تجارت است را رونق دهيم تا اندکي در شرايط اقتصادي طبقهي متوسط بومي استان تغيير ايجاد کنيم، تمرکزمان بر کدام محورهاي ارتباطي بايد باشد؟ آيا موازنهيدرستي در توسعهي بخشهاي مختلف است تا مردم منطقه هم بتوانند از اين شرايط ويژه بهرهاي ببرند؟ اگر ميخواهيم به يکباره بخش بالايي از بودجهي عمراني استان را در بخش راههزينه کنيم، آيا قادر به مديريت کردن صحيح فني و کارشناسي چنين گردش بالايي از پول در اين حوزه از مديريت عمراني خود هستيم؟ نگاه ما نميتواند به صورت انتزاعي به يک بخشباشد، چرا که اين بخش خود در ارتباط با ديگر حوزهها کار ميکند. شما نميتوانيد تنها در يک بخش رشد داشته باشيد. اين رشد تک بعدي منجر به توسعه نميگردد. در واقع نداشتنراهبردي کلان براي توسعهي استان سبب خواهد شد که ما در بخشهاي مختلف اقتصادي، عمراني، اجتماعي و فرهنگي به راحتي فرصتسوزي کنيم.
براي خروج از چنين شرايطي بيش و پيش از هر چيز اعتقاد به مدرنيزه کردن مديريت و درک دروني شدهي ما از رشد و توسعه لازم است. سپس به دست آوردن شجاعت لازم براي بها دادنبه نظرات، مطالعات و پژوهشهاي علمي توسط کارشناسان و متفکران بومي و يا غير بومي، دعوت از صاحبنظران براي خارج شدن از فضاي بستهاي که براي خود ايجاد کردهايم و رهاشدن از نيروهاي فسيل، پس مانده و سنتي که قادر به هماهنگ کردن خود با شرايط جديد و ضروري توسعه نيستند.
اين همه تنها با ارادهاي سياسي امکانپذير است که در چندين سال اخير ما به هيچ وجه شاهد شکلگيري آن در استان نبودهايم. بدانيم اگر اين اتفاق توسط نيروهاي بومي محقق نگردد،سرنوشت استان را در آيندهي نزديک، ديگراني رقم خواهند زد که مهاجران امروز و فردا و بوميان پس فرداي استان بوشهر خواهند بود.