آفات باژگونه‌خواني در گفتمان توسعه استان بوشهر

آفات باژگونه‌خواني در گفتمان توسعه استان بوشهر
دكتر ابراهيم حيدري - عضو هيأت علمي دانشگاه خليج فارس

 

در ادبيات رايج ميان مقامات اجرائي و سياسي كشور معيار اصلي تقسيم‌بندي مناطق و استان‌هاي كشور ميزان برخورداري آنها از امكانات رفاهي است كه سطح و كيفيت آنها تابعي از زيرساخت‌هاي شهري، خدمات آموزشي، درماني، بهداشتي، فرهنگي وتفريحي مي‌باشد. طبق همين معيار برخي استان‌هاي كشور به واژه‌هائي مانند محروم، غيربرخوردارو كم‌توسعه، توصیف شده‌اند. عليرغم اينكه گاهي اوقات با نگاهي به داشته‌ها و ذخائر خود اين واژه‌ها را براي استان بوشهر غير مناسب و تحقيرآميز مي‌دانيم، اما در صورت خارج شدن از مدار احساسات و تأملي خردمندانه بر وضع موجود و گذشته خود، از زاويه معيار فوق هيچ نامي گوياتر از محروميت و غيربرخوردار بودن در وصف اين استان نمي‌توان يافت. تأسف‌بارتر اينكه گاهي بجاي سرزنش خود و گرفتن درس عبرتي از فرصت‌هاي از دست رفته تقصير را به گردن ديگران انداخته و بجاي محروم از واژة محروم‌ نگهداشته ‌شده كه اندكي بار سياسي دارد استفاده مي‌كنيم، غافل از اينكه دليلي قاطع بر مسئوليت‌گريزي ما قلمداد مي‌شود.
اما براي تبيين وضعيت استان مي‌توان به معياري ديگري نيز تمسك جست. اين معيار موجودي ثروت و منابع ملي در اين استان است. با نگاهي به موقعيت استان از لحاظ فضائي، ذخائر غني نفت و گاز، موقعيت تجاري و گردشگري از حيث معيار دوم استاني مستعد و بالقوه ثروتمند هستيم. بطور بالفعل در اين ميان استقرار و شكل‌گيري مجموعه وسيعي از زيرساخت‌ها و فعاليت‌هاي بخش حياتي و تمدن‌ساز انرژي از سال‌هاي دور و همچنين برنامه‌هاي ملي توسعه اين بخش در منطقه ويژه اقتصاد انرژي پارس موقعيت ويژه‌اي را به استان داده است. از اين جهت پيش‌بيني مي‌شود كه استان بوشهر در آينده نزديك به كانون توليد و دروازه اصلي صدور محصولات نفت و گاز و فرآورده‌هاي متنوع آن به بازارهاي جهاني تبديل گردد. از اينروست كه اعتقاد داريم در تقسيم‌بندي‌هاي كشوري نبايد در رديف استان‌هائي قرار گيريم كه از لحاظ منابع وضعيتي فقيرانه دارند.
به حكم اين موقعيت همواره خود را در برخورداري از پيامدهاي مثبت توسعه منطقه ويژه ذي‌حق مي‌دانيم و چند سالي است كه اين مسئله به رويكردي غالب و الزام‌آور در برنامه‌ها، سياست‌ها، پيگيري‌ها و چانه‌زني‌هاي مقامات اجرائي و نمايندگان استان تبديل گشته است. مطالبات ما از منطقه ويژه بگونه‌اي شكل گرفته است كه تحقق آمال و آرزوهاي خود در مواردي از جمله رفع بيكاري، حمايت مالي در توسعه دانشگاهها، ايجاد و تقويت مراكز آموزش فني و حرفه‌اي، توسعه زيرساخت‌هاي شهري، راههاي اصلي استان، برخورداري از شبكه گازرساني و..... را در گرو دريافت منابع و تعامل استان با آن منطقه مي‌دانيم.
اعتقاد به پيوند عميق و اجتناب‌ناپذير سرنوشت توسعه استان به منطقه ويژه در تمامي سطوح مديريتي و تصميم‌گيري ما ريشه دوانيده و به يك باور عمومي تبديل شده است. اين باور چنان قوي است كه متأسفانه بسياري از ضرورت‌هاي ديگر توسعه استان را تحت‌الشعاع خود قرار داده و مي‌رود كه در كنار برداشتي سطحي و عوام‌گرايانه از تعامل با منطقه ويژه، اقتصاد استان را در معرض سقوط و فروپاشي قرار دهد.
در اين نوشتار بنا بر انكار ضرورت تعامل با منطقه ويژه ندارد، بلكه در اينجا هدف بيان خطرات و زيان‌هائي است كه از بابت تعامل سطحي، يك‌سويه و ناپايدار متوجه استان مي‌شود. تعامل ناپايدار در شكل دريافت عوايدي از محل درآمدهاي نفت و گاز و حتا گرفتن سهمي از اشتغال در منطقه بروز مي‌يابد به حكم منطق و ماهيت ضرورت‌هاي توسعه، متأسفانه بايد گفت چنين برداشتي از تعامل (كه به جهت‌گيري غالب تلاش‌هاي مقامات استان بوشهر تبديل گشته است) به توسعه ختم نمي‌شود و نوعي باژ‌گونه‌خواني در توسعه قلمداد مي‌شود.
در ادامه به برخي عوارض و پيامدهاي زيانبار اين پديده اشاره مي‌شود:
1- انزواي ساير بخش‌هاي اقتصادي: از زماني كه بحث توسعه بر مبناي فعاليت‌ها و عوايد منطقه ويژه به هژموني مباحث و گفتمان پيشرفت استان و مركز ثقل تفكر حاكم بر نظام تصميم‌گيري استان بوشهر تبديل شده است توجه و حساسيت اجتماعي و مديريتي نسبت به بخش‌هاي درون ‌استاني تقريبا از ميان رفته است. اين باور چنان در ذهنيات ما ريشه دوانيده است كه گويا ساير بخش‌ها را فراموش كرده‌ايم. اين وضعيت ما را به دام خطرناك پديده دوگانگي اقتصادي و اجتماعي مي‌اندازد كه براي توسعه به مثابه سمي مهلك عمل مي‌كند. فراموش نشده است كه گفتمان توسعه استان در طول سالهاي دهه هفتاد و ابتداي دهه 80 غالبا حول مزيت‌هاي استان در زمينه‌هاي صنعت، كشاورزي، بازرگاني خارجي و گردشگري دور مي‌زد. در آن فضا طرح‌هاي تحقيقاتي متعددي توسط مراكز دانشگاهي و پژوهشي تدوين گرديد كه با به حاشيه رفتن آن گفتمان طرح‌ها نيز به آرشيو تاريخ پيوستند. متأسفانه با وجود نگاه غالب موجود در زمينه تعامل با منطقه ويژه بحث ايجاد و توسعه صنايع انرژي‌بر در استان كه بناي تعاملي دوسويه و پايدار را فراهم مي‌سازد نيز به محاق رفته است.
با وجود آن كعبه آمال توجه و تأكيد بر بخش‌هاي ديگر نوعي كهنه‌گرائي و فرصت‌سوزي به حساب مي‌آيد. بايد بدانيم كه اين باژگونه‌خواني از پيشرفت و توسعه وضعيتي بسيار شكننده را براي استان رقم زده است كه خود گواه بر تعميق پديده توسعه نيافتگي ما دارد. هر چند زود است كه براي اين وضعيت آمار و اطلاعات رسمي و قابل استناد را ارائه نمود اما آثار اين وضعيت خود را در جهت‌گيري‌ها و گزارشات عملكرد مديران استان بخوبي و بگونه‌اي عريان نشان مي‌دهد. بعنوان مثالي بارز اگر از اخبار اقتصادي استان گزارش‌هاي مربوط به توسعه ميدان پارس جنوبي (كه پروژه‌اي ملي است و بي‌مناسبت نيست كه حتا صدا و سيماي ايلام هم آن را پخش نمايد) را حذف كنيم، شايد غير از اخبار فرهنگي، ورزشي و مصاحبه مقامات كه باز هم در حوزة اقتصادي عمدتا حول همان هژموني دور مي‌زند چيزي ديگر باقي نماند.
2- تفسير نادرست از دستاوردهاي تمدن جديد: اين حكايت به همين جا ختم نمي‌شود. گره زدن روند توسعه استان به عسلويه و پشتگرمي به نزول بركات آن باعث گرديده است كه ظواهر و آثاري از دستاوردهاي مادي و معنوي دنياي جديد نيز وارد زندگي ما شود، اما با تأويل به همان هژموني. مفاهيم و پديده‌هائي نوظهور از جمله: توسعه دانائي‌محور، تكنولوژي اطلاعات، كارآفريني، تعامل، پژوهش از جمله پديده‌هائي هستند كه درست مانند بخش‌هاي دروني استان قرباني اين باژگونه‌خواني شده‌اند.
آنچنان كه دو سمينار معروف و ملي توسعه دانائي‌محور در تمامي ابعاد آن نشان داد دانائي را در جذب و بهره‌گيري از تنعمات و شناخت جريانات شكل گرفته در پارس جنوبي مي‌دانيم (البته در برنامه پاياني سمينار دوم تعبير ديگري هم از دانائي شد كه ذكر آن در اينجا به صلاح نيست)، به عيان ديده‌ايم در يك سمينار علمي با عنوان توسعه دانائي‌محور سيل سؤالات برآمده از چنين مطالباتي است كه خطاب به نمايندگان منطقه ويژه و وزارت نفت روان مي شود و آنها نيز در پاسخ به سؤالات استان را از بابت عدم جذب بموقع كمك‌ها و ناتواني در بهره‌برداري از امكانات فراهم شده و همچنين تأمين نيازهاي خدماتي و اشتغال منطقه متهم مي‌كنند.
براي ايجاد و توسعه زيرساخت‌هاي IT به كرامات منطقه ويژه چشم دوخته‌ايم گوئي كه بدون اينها ضرورتي به وجود آن نيست و نبايد به آن توجهي نمود. كارآفريني را در خلق روشها و كسب ‌و ‌كارهائي ميدانيم كه بگونه‌اي ما را در حاشيه آن ميدان و مجتمع بزرگ متنعم سازد. تعامل را در عمل به گفت و گوهاي خودماني و مهرورزانه مديران وزارت نفت و منطقه ويژه و گرفتن سهمي از عوايد و اشتغال طاقت ‌فرسايانه و زودگذر در منطقه تلقي كرده‌ايم. هرگونه پژوهشي را بدون نگاه به منطقه ابتر مي‌دانيم و خواهان آنيم كه در طول تحقيق به نتيجه شيرين اين وابستگي برسيم.
3- غفلت از نيازهاي اساسي: موارد فوق گوياي آن است كه جذبه قوي اين پارادايم، چنان ما را به خود مشغول ساخته است كه در شناخت نيازهاي اساسي خود نيز عاجز و درمانده‌ايم . بسان كسي عمل مي‌كنيم كه پشت به خرابه‌هاي محيط اطرافش به منظره‌اي زيبا در آنسوي ساحل نگاه كرده و آينده خود را ترسيم مي‌كند. شايد بد نباشد براي لحظه‌اي از اسب سركش آرمان‌هاي بلند پروازانه پياده شويم ودر سؤالات زير تأمل نمائيم :
چرا عليرغم گذشت قريب به دو دهه از برنامه‌هاي توسعه كشور و بدنبال آن برخورداري از كمك‌هاي خاص وزارت نفت غبار محروميت در شكل مطلق خود همچنان چهره ما را مي‌نوازد؟ چرا حل مشكلاتي از جمله مبلمان شهري، فضاي كالبدي شهري، فضاي سبز، ساماندهي واحدهاي صنفي حتا در مركز اين استان دست‌نيافتني است؟ چرا مركز اين استان از يك مركز درماني با نيروي انساني و تجهيزات مناسب برخوردار نيست؟ چرا محله‌هاي حاشيه و اطراف مركز استان كه جزء شهر كوچك بوشهر به حساب مي‌آيند هنوز در 40 سال قبل خود سير مي‌كنند و قابل مقايسه حتا با روستاهاي تابعه شهرستان‌هائي مثل اصفهان نيستند؟ وضعيت دردآور روستاها و شهرستان‌ها كه از ديد مقامات دورند حساب خود را دارد. براستي اگر مسئولين اين استان نظري بر كوچه‌ پس كوچه‌هاي اطراف خود كه نه، بلكه خيابان‌هاي اصلي مركز استان بيندازند چه نامي بر آن مي‌گذارند؟ چرا توان حفظ نيروهاي متخصص حتا از متخصصين بومي خود را نداريم ؟ چرا دايره انتخاب مردم در زمينه خدمات و تسهيلات اجتماعي بسيار تنگ و در برخي موارد ناچيز است؟ چرا آثار راه‌اندازي و توسعه دانشگاههاي متعدد در استان نتوانسته است بخوبي در زندگي اجتماعي و اقتصادي مردم نمايان شود؟
به نظر شما چند سال طول مي‌كشد كه كمك‌هاي وزارت نفت (به فرض محال تداوم آنها) اين نابساماني‌ها را برطرف نمايد؟ آيا تعامل اينگونه با پارس جنوبي قادر به رفع نيازهاي اساسي ما خواهد بود؟
4- انزواي سرمايه‌هاي اجتماعي: دلخوش داشتن به دريافت بي‌زور و زحمت رانت‌هاي نفتي و نحوه هزينه‌كرد آنها علاوه برايجاد حس كاذب بي‌نيازي به ساير بخش‌ها (كه توسعه و مديريت آنها بر پايه دانائي و قبول رنج فكركردن امكان‌پذير است) سرمايه‌هاي انساني جامعه را نيز منزوي مي‌سازد. بديهي است تفكري كه توسعه را در برخورداري از منابع پولي از طريق چانه‌زني مي‌داند دردسر سپردن كار به نيروهاي چالش‌آفرين را نمي‌پذيرد. اين نگاه صاحبان تجربه را با تيغ اتهام بر عملكرد گذشته و ملاحظات سياسي كنار مي‌گذارد و نيروهاي دانشي را به جلوس در اطاق‌هاي فكر دعوت مي‌كند، البته در آينده‌اي كه هنوز نيامده است.
5- استفاده ناكارآمد از منابع پولي اختصاص يافته : پيامد ديگر باژگونه‌خواني ضرورت‌هاي توسعه اعتقاد به كمبود منابع مالي بعنوان عامل اصلي عقب‌ماندگي و ضعف ساختاري استان مي‌باشد. اين ديدگاه تعامل با منطقه ويژه را در دريافت منابع پولي مي‌داند وبه توسعه بعنوان پديده‌اي پولي نگاه مي‌‌كند. اين جهت‌گيري آثار خود را در بهره‌گيري از ساير منابع پولي نيز بخوبي نشان مي‌دهد .نمونه بارز اين رويكرد دفاع و حمايت از ايجاد طرح‌هاي كوچك مقياس (به اصطلاح زودبازده)‌ از طريق تزريق تسهيلات تكليفي نظام بانكي با هدف حل مشكل توليد و اشتغال مي‌باشد. اين نگاه كه برون‌رفت از وضعيت موجود مستلزم تزريق منابع پولي بيشتر است بنا به تجربه و واقعيات موجود ديدگاهي قابل دفاع نيست. اين در حالي است كه در طول دو سه سال گذشته علاوه بودجه تخصيصي دولت به استان، منابع اختصاص يافته از ساير منابع از جمله كمك‌هاي وزارت نفت و تسهيلات تكليفي نظام بانكي به استان با تلاش‌هاي مسئولين گذشته و فعلي استان رشد قابل توجهي داشته است اما در برخي موارد حتا ظرفيت جذب آن هم وجود نداشته است. برخورداري از منابع پولي در هر قالب و شكلي كه باشد، تزريق آنها بدون در نظر گرفتن ضوابط عقلائي مديريت منابع تاراج سرمايه هاي مردم به حساب مي‌آيد.
كلام آخر اينكه توسعه فرآيندي چند بعدي است و قرار گرفتن در مسير آن مستلزم شناخت و بهره‌گيري مناسب از تمامي منابع انساني و مادي جامعه است. برخورداري مردم استان از سطح رفاه و زندگي شايسته خود برپايه توسعه درون‌زا و مبتني بر مزيت‌هاي مولد و ثروت ‌آفرين درون استان ميسر است. اين مهم مي‌تواند با برقراري پيوند‌هاي فيزيكي و تعامل معني‌دار و دوسويه با پروژه‌هاي ملي مستقر در استان حاصل شود. نتيجه قطعي باژگونه‌خواني‌ رايج در بحث توسعه استان انزواي بخش‌هاي دروني و ناديده گرفتن سرمايه‌هاي اجتماعي است كه يقينا به توسعه ختم نمي‌شود.